تبلیغات در مدیانیوز

 
راهنمای آنلاین روزنامه‌نگاران
 
دوره‌های دانشگاهی رسانه و ارتباطات
 

--------------------------------------------
mevlana rumi
Jalaluddin Mohammad (Rumi), the Persian Sufi poet and Mystic
--------------------------------------------
مطالعات فرهنگی و رسانه‌ای
مطالعات فرهنگی، مطالعات رسانه‌ای، مطالعات ارتباطی
--------------------------------------------

 

آخرین اخبار


- رسانه‌ها خیره به ستاره‌ها
- سوئد: کشور ما را «فالو» کنید
- چینی‌ها در شبکه‌های اجتماعی شادتر از غربی‌ها هستند
- آشنایی با چهار جنبه آسیب‌پذیر اینترنت
- مشهورترین مدیران ترک تحصیلی دنیای تکنولوژی
- انتشار کتاب: سیاست‌های فناوری اطلاعات و ارتباطات در هشت کشور فراصنعتی
- مطبوعات محلی با محتوای غیر محلی
- رسانه‌های اجتماعی مهم‌ترین منبع اخبار نوجوانان
- موافقت پلیس تهران با اكران شبانه سینماها در ماه رمضان
- دسترسی به مطالب وب‌سایت روزنامه «شرق» پولی می‌شود

 

گروه خبری: حریم خصوصی

تاریخ ارسال: جمعه، 23 تیرماه 1391  

 

رسانه‌ها خیره به ستاره‌ها

 
 

آیا زندگی خصوصی چهره‌های مشهور فقط به خودشان تعلق دارد؟  

 
 

سعید اركان‌زاده‌یزدی - پرنسس دایانا، همسر سابق پرنس چالز، شاهزاده انگلیسی، از حدود دو سال قبل به راه خود رفته بود. جدایی از خانواده سلطنتی و زندگی غیررسمی با پسر یك‌ میلیاردر مصری، به قدری برای مطبوعات انگلیسی جذاب بود كه عكاسان پاپاراتزی را به جان دایانا انداخته بودند. تا آخرین لحظات زندگی دایانا، عكاسان رهایش نكردند؛ شب 30 آگوست 1997، دایانا با دوست‌پسرش «دودی (عماد) فاید»، پس از اینكه تمام بعدازظهر در خیابان‌های پاریس از سوی عكاسان تعقیب شده بود، به هتل پدرِ فاید برای شام پناه برد. دو ساعت بعد كه بیرون آمدند، عكاسان هنوز آنجا منتظر بودند. دایانا، دودی و دو محافظ آنها سوار مرسدس‌بنز شدند و عكاسان هم سوار موتوسیكلت در تعقیب آنها. راننده بسیار تند می‌راند تا زودتر از عكاسان به آپارتمان دودی برسند. اما در یك تونل، ماشین نتوانست درست سبقت بگیرد، واژگون شد و تمام؛ دودی و راننده در دم كشته شدند و دایانا به بیمارستان فرستاده شد. پرنسس محبوب مردم بریتانیا، دو ساعت بیشتر دوام نیاورد و درگذشت.

در ماه‌های آخر زندگی دایانا، عكاسان همه جا تعقیبش می‌كردند و هر عكسی را كه می‌توانستند، از او منتشر می‌كردند. در ابتدا همین عكاسان بودند كه اولین تصاویر را از رابطه سرد پرنس چالز و دایانا منتشر كردند و بعد هم، عكس‌های مشترك دودی و دایانا را مخابره كردند؛ دایانا در حال خرید، دایانا روی قایق تفریحی خاندان «الفاید»، دایانا در لباس شنا و انواع عكس‌های دیگر، تصویر آشنای مطبوعات –اغلب عامه‌پسند- بریتانیا بود. آیا عكاسان دایانا را به كشتن دادند؟ آیا اگر در شب آخر، پاپاراتزی‌ها او را تعقیب نمی‌كردند، آن تصادف رخ نمی‌داد و دایانا كشته نمی‌شد؟ آیا عكاسان مجاز بودند كه همه‌جا او را تعقیب كنند؟ آیا دایانا حق برخورداری از زندگی خصوصی نداشت؟ اصلا رسانه‌ها تا چه حدی می‌توانند به زندگی خصوصی افراد وارد شوند؟

چهره‌ها سخت‌تر می‌توانند شكایت كنند

تعارض بین حفظ جنبه‌های زندگی خصوصی مردم و علاقه مخاطبان به دانستن، یكی از معماهای اخلاقی روزنامه‌نگاری حرفه‌ای است. روزنامه‌نگاران تحقیقی بیشتر این مشكل را درك می‌كنند. آنها باید بین جست‌وجوی زندگی فردی یك شخص برای یافتن شواهد گزارش خود و تجاوز نكردن به زندگی خصوصی او، راهی پیدا كنند؛ راهی كه خیلی‌وقت‌ها هم روشن نیست. البته مطبوعات عامه‌پسند، به راحتی در این مسیر ناروشن قدم می‌گذارند و در بند اخلاق حرفه‌ای نیز نیستند.

وقتی موضوع ورود به زندگی خصوصی افراد پیش می‌آید، باید بحث را از تعریف اصطلاح «افترا» (Libel) شروع كرد. سنت روزنامه‌نگاری آمریكایی، زوایای دقیقی از زندگی خصوصی آدم‌ها در مطبوعات را روشن می‌كند. جرم «افترا» در مطبوعات كه از اصلاحیه اول قانون ‌اساسی فدرال آمریكا استخراج شده، به معنی انتشار مطلبی غلط است كه باعث می‌شود به شهرت، اعتبار و آوازه افراد خدشه وارد شود. وقتی كه مطلبی خلاف واقع درباره یك آدم عادی منتشر می‌شود، چه این مطلب درباره زندگی اجتماعی چه زندگی خصوصی او باشد، فرد می‌تواند علیه روزنامه به دادگاه شكایت كند. اما رویه قضایی آمریكا، برای صاحب‌منصبان (Public Officials) و چهره‌های عمومی (Public Figures) كه همه تحت نام چهره‌های مشهور (Celebrities) شناخته می‌شوند، شرایط شكایت با موضوع افترا را سخت‌تر كرده است. اگر در رسانه‌ها مطلبی خلاف واقعیت از فردی عادی چاپ شود، آن فرد می‌تواند به راحتی تحت عنوان «افترا» از رسانه شكایت كند اما اگر مطلبی نادرست از یك چهره مشهور منتشر شود، آن چهره باید ثابت كند كه رسانه یك «سوءنیت قطعی» (Actual Malice) از چاپ مطلب داشته است؛ یعنی قصد داشته كه با انتشار آگاهانه مطلبی خلاف واقع، اعتبار و شهرت آن چهره را مخدوش كند. اما این نوع آسان‌گیری در انتشار اخبار مربوط به چهره‌های مشهور از كجا شروع شد؟ كتاب «نوشتن و گزارش اخبار» (كارل ریچ، انتشارات وادزورث، 2000) ماجرا را شرح داده است.

سال 1960 بود. فعالان جنبش برابری حقوق سیاهپوستان، یك آگهی در روزنامه نیویورك‌تایمز برای جمع‌آوری كمك مالی به كمیته دفاع مارتین لوتركینگ، چاپ كرده بودند. در آن آگهی آمده بود كه كینگ هفت بار دستگیر شده، دانشجویان سیاهپوست شركت‌كننده در تظاهرات دانشگاه ایالتی آلاباما به طرز بی‌رحمانه‌ای مورد هدف قرار گرفته‌اند و پلیس آلاباما در برابر دانشجویان از گاز اشك‌آور استفاده كرده است. بعد از انتشار این آگهی، «سالیوان»، كمیسر پلیس آلاباما، به دادگاه شكایت كرد كه این آگهی به مخاطبان اطلاعات غلط داده و وجهه پلیس را خدشه‌دار كرده است. سالیوان می‌گفت كه كینگ نه هفت بار كه چهار بار دستگیر شده و آن طور كه در آگهی آمده، نیروهای پلیس دانشگاه ایالتی را محاصره نكرده بودند. دادگاه اولیه و دادگاه ایالتی به نفع سالیوان رای به افترا دادند اما این حكم، در دادگاه عالی فدرال نقض شد. دادگاه عالی، رایی داد كه تبدیل به یك رویه قضایی شده است؛ طبق این رویه، وقتی یك افترا علیه صاحب‌منصبان یا چهره‌های عمومی ثابت می‌شود كه بتوانند «سوءنیت قطعی» در انتشار آن را ثابت كنند و این كار بسیار سخت است. چهره‌ها اگر حوصله شكایت از مطبوعات متعدد را داشته باشند، با گرفتن غرامت راضی می‌شوند. طی این 50 سال، به تدریج مفهوم «صاحب‌منصب» و «چهره‌ عمومی» هم تعریف شده است؛ كسی صاحب منصب شناخته می‌شود كه دارای مسوولیت سیاست‌گذاری و تصمیم‌گیری در حكومت باشد مانند رییس‌جمهور، نمایندگان مجلس و قضات. كسانی نیز چهره‌های عمومی هستند كه در رسانه‌ها مورد توجه باشند و خبرنگاران مدام به آنها رجوع كنند. مثل قهرمانان ورزشی، مقامات حزبی، كارشناسان و مجریان رسانه‌ها و هنرپیشه‌ها. گاهی البته ممكن است یك فرد، به طور ناخواسته و بر اثر یك اتفاق به وسط یك ماجرای رسانه‌ای پرتاب شده باشد.

انواع تجاوز به حریم خصوصی

علاوه بر شكایت‌ها درباره افترا، خود ماجرای حدود حریم خصوصی افراد نیز به بحثی جداگانه نیاز دارد. جرم تجاوز به حریم خصوصی افراد در حقوق روزنامه‌نگاری آمریكایی، در چهار مورد به رسمیت شناخته شده و قابل تعقیب در دادگاه است. كتاب «گزارشگری از درون» (تیم هاروور، انتشارات مك‌گروهیل، 2007) به خوبی با یك مثال، چهار نوع تجاوز به حریم خصوصی را توضیح داده است؛ اولین مورد تعرض به حریم خصوصی، ورود به مكان‌های شخصی است. فرض كنید یك استاد دانشگاه از محل كار اخراج می‌شود و یك خبرنگار برای تهیه گزارش به او تلفن می‌زند. استاد جواب نمی‌دهد. خبرنگار به در خانه استاد می‌رود اما او در را هم باز نمی‌كند. خبرنگار پشت در می‌ماند و در یك فرصت مناسب، با لنزی قوی، عكسی را از او كه پشت پنجره ایستاده، می‌گیرد. این كار تجاوز به حریم خصوصی است. اگر این عكس در مكان‌های عمومی یا با لنز نرمال گرفته می‌شد، مشكلی نبود اما اگر فرد درون فضای متصرفات خودش باشد، دارای اشكال است. در آمریكا، اگر با شنود، چشم مسلح یا ورود بدون ‌اجازه، اطلاعاتی را از كسی كه درون ملك خود است كسب كنیم، فارغ از اینكه این اطلاعات درست است یا نه، مرتكب عمل مجرمانه شده‌ایم.

مورد دوم تجاوز به حریم‌ خصوصی، وقتی است كه اطلاعات محرمانه و شخصی كه مرجعش نمی‌خواهد همگان بدانند، عمومی می‌شود. اطلاعات پزشكی یا خصوصیات جنسی افراد، از جمله اطلاعات شخصی محسوب می‌شوند. البته اگر این اطلاعات از سندهای عمومی قابل دسترس برای خبرنگار باشد، انتشار آنها در آمریكا جرم نیست. مثلا اگر نام كسی كه مورد تجاوز واقع شده، منتشر شود و با وجود ممنوعیت انتشار نام قربانیان تجاوز در قوانین فدرال، آن را از صورت جلسات دادگاه به دست آورده باشد، عملی مجرمانه مرتكب نشده است. حال برگردیم به مثال؛ اگر خبرنگار بفهمد كه آن استاد دانشگاه بر اثر بیماری هپاتیت بیكار شده و خبر آن را منتشر كند، به حریم خصوصی او تعرض كرده است.

سومین نوع تعرض به حریم خصوصی به انتشار اخبار نادرست از افراد بازمی‌گردد. مثلا اگر یكی از پرسنل روزنامه، عكسی را كه خبرنگار از استاد دانشگاه گرفته، برای یك مطلب درباره سردرد چاپ كند، آن استاد می‌تواند شكایت كند كه سردرد نداشته و مطلبی نادرست درباره او در روزنامه چاپ شده است.

آخرین مورد تجاوز به حریم ‌خصوصی نیز استفاده از تصویر یا نام افراد، بدون اجازه آنهاست. اگر یك طراح آگهی، برای انتشار یك آگهی درباره قرص‌های سردرد، افسردگی یا صندوق حمایت از بازنشستگان یك شركت بیمه، از عكس استاد دانشگاه استفاده كند و از او اجازه نگیرد، به حریم خصوصی او تعرض كرده و مجرم است. اما اگر در نوع اول و دوم تجاوز به حریم خصوصی، روزنامه‌نگاران به جای استاد دانشگاه با وزیر یك كابینه طرف باشند، باز هم پشت درها معطل می‌ایستند؟ معما از همین جا شروع می‌شود.

سرگیجه

حریم خصوصی برای چهر‌ه‌های مشهور، معمولا تنگ‌تر از حریم خصوصی افراد عادی است. رییس‌جمهور، نخست‌وزیر، فوتبالیست یا هنرپیشه، هر كاری كه بكنند، برای مردم جالب است و مردم دوست دارند درباره آنها بیشتر بدانند. هرچه چهره مشهورتر باشد، علاقه مردم به دانستن درباره او بیشتر است و محدوده حریم خصوصی او، تنگ‌تر می‌شود.

از سوی دیگر، بسیاری از مسایل به ظاهر خصوصی چهره‌ها را نمی‌توان واقعا خصوصی دانست. شب‌نشینی‌های پرخرج تعطیلات یك ‌وزیر شاید در ظاهر شخصی باشد، اما اگر این هزینه‌ها را یك شركت نفتی تامین كرده باشد، امری شخصی محسوب نمی‌شود. اگر رسانه‌ها وقتی یك وزیر به تعطیلات می‌رود، چشم بر رفتار او ببندند، هیچ‌گاه متوجه نخواهند شد كه هزینه‌های تفریحات را شركتی نفتی تقبل كرده است. ماجرای برلوسكونی، نخست‌وزیر سابق ایتالیا و میهمانی‌های پرخرج او با دختران جوان، ظاهرا حریم شخصی اوست اما همه رسانه‌ها این میهمانی‌ها را دنبال می‌كردند چون برای مخاطبان‌شان مهم بود كه بدانند نخست‌وزیری كه براساس رای آنها انتخاب شده، با چه كسانی و چگونه شب‌ها را می‌گذراند.

ماجرای روابط جنسی بین بیل كلینتون، رییس‌جمهور اسبق آمریكا و مونیكا لوینسكی، كارمند 21ساله كاخ سفید، در سال 1998 یكی از ماجراهای مثال‌زدنی ورود به زندگی شخصی چهره‌هاست. روزنامه‌های آمریكایی، بنا به ضرورتی كه اتفاق افتاده بود، هر آنچه را كه بین مونیكا و كلینتون گذشته بود، با تمام جزییات و شفافیت كامل، برای مخاطبان شرح دادند. روزنامه‌‌ها – اعم از عامه‌پسند و جدی- می‌نوشتند كه هنگام برقراری رابطه، مونیكا چه لباسی به تن داشته، روابط جنسی تا چه حدی بوده، چند بار رابطه برقرار شده و هیچ نكته‌ای را هم بی‌پاسخ نمی‌گذاشتند. مردم می‌خواستند بدانند كسی كه به او رای داده‌، چه كرده است و آیا دروغگوست یا نه و رسانه‌ها نیز به نیاز آنها پاسخ می‌دادند؟ اما یك سوال پیش می‌آید: آیا رسانه‌ها هر اطلاعاتی را كه مخاطبان بخواهند، باید به آنها بدهند؟

مخاطبان فقط به زندگی خصوصی مسوولان علاقه ندارند؛ آنها می‌خواهند بدانند هنرپیشه‌های سینما، خواننده‌ها، قهرمانان ورزشی و دیگر چهره‌های محبوب‌شان چقدر درآمد دارند، چه می‌خورند، چه می‌پوشند، زندگی خانوادگی‌شان چطور است، آیا با كس دیگری رابطه دارند، آیا به چیزی اعتیاد دارند؟ صفحات رسانه‌ها پر از حاشیه‌ها و جزییات زندگی خصوصی چهره‌هاست. چهره‌ها نیز در بسیاری از اوقات، از این جلوه خداگونه در رسانه‌ها لذت می‌برند. اما آیا شرح زندگی خصوصی پر از انحراف ستاره‌ها، باعث نمی‌شود مخاطبان از آنها تقلید كنند؟ آیا تشویق به تقلید از انحراف، خلاف مسوولیت اجتماعی روزنامه‌نگاران نیست؟ «رون گرینسلید» استاد روزنامه‌نگاری دانشگاه «سیتی» و وبلاگ‌نویس برای روزنامه گاردین، در یكی از پست‌های خود درباره دعوای همیشگی چهره‌ها و مطبوعات عامه‌پسند، می‌نویسد: «شخصیت‌های مشهور الگو هستند. مردم، به‌خصوص جوان‌ها، با دیده احترام به آنها نگاه می‌كنند و می‌گویند كه چقدر شجاعانه هر كاری می‌كنند اما وجهه‌شان پاك باقی می‌ماند.»

روزنامه‌نگاران جدی اما در برخورد با چهره‌ها گیج می‌شوند؛ آنها هر روز از خود سوال می‌كنند كه آیا باید در زندگی خصوصی سوژه‌ها جلوتر بروند یا همان جا، پشت خط‌ها بمانند. اخبار خیلی از تجسس‌ها در زندگی خصوصی چهره‌ها را فقط در مطبوعات عامه‌پسند و تابلوییدهای زرد می‌توان دید ولی حتی رسانه‌های جدی هم در ویژه‌نامه‌های آخر هفته و صفحات مفرح خود، گاهی این حاشیه‌ها را مطرح می‌كنند. این طور شاید بتوان گفت كه روزنامه‌های جدی، از غوغاسازی درباره زندگی شخصی چهره‌ها پرهیز می‌كنند مگر به ضرورت نیاز مخاطبان به دانستن حقیقت كه در آن صورت، هیچ رحمی به چهره‌ها نمی‌كنند و زیر و بم زندگی‌اش را می‌كاوند.

سعید اركان‌زاده‌یزدی

منبع: روزنامه شرق، پنج‌شنبه ۸ تیر ماه

 
 

ارسال مطلب به:

Cloob del.icio.us  Digg Socializer  
 

 

 

 رسانه‌های جمعی | رسانه‌های اجتماعی | رسانه‌های دیجیتال | رسانه‌های شخصی | روزنامه‌نگاری | علوم ارتباطات | زندگی رسانه‌ای | تبلیغات | سازمان‌های رسانه‌ای | رویدادها

صفحه اول |
راهنمای روزنامه‌نگاران | راهنمای دانشگاه و آموزش | رسانه‌های اجتماعی | برچسب‌ها | پیوندها | نقشه ‌سایت | تبلیغات | درباره ما | RSS

 
 
صفحه اول
رسانه‌های جمعی
رسانه‌های دیجیتال
رسانه‌های شخصی
رسانه‌های اجتماعی
سازمان‌های رسانه‌ای
رویدادهای رسانه‌ای
زندگی رسانه‌ای
علوم ارتباطات
روزنامه‌نگاری
تبلیغات
 
خبرنامه

با وارد کردن ایمیل و مشترک شدن در خبرنامه، مطالب روزانه ارسال می‌شود

 

 

 

 
info-at-medianews.ir Feed Google Plus Twitter Facebook FriendFeed