تبلیغات در مدیانیوز

 

آخرین اخبار


- چرا «اکونومیست» نداریم؟
- پشت‌ پرده تجارت «لایک» و «فالو» در ایران
- کتاب جدید: سیاست‌گذاری و مدیریت رسانه
- سه دایره روزنامه‌نگاری بحران
- کتاب جدید: سیاست‌ و رسانه در دموکراسی‌های نو ظهور
- برگزاری کنفرانس بین‌المللی روزنامه‌نگاری، تبلیغات و مطالعات رسانه در تایوان
- برگزاری کنفرانس اروپایی رسانه، ارتباطات و فیلم در انگلیس
- کتاب جدید: دین و مبانی ارتباطات
- رسانه‌هایی که حضورشان در نمایشگاه مطبوعات قطعی شد
- رابطه فیس‌بوک و آژانس‌های جاسوسی آمریکا زیر ذره‌بین اروپا

 

گروه خبری: مخاطرات روزنامه‌نگاری

تاریخ ارسال: جمعه، 11 مهرماه 1393  

 

در این روزگار روزنامه‌نگاری چیزی شبیه معجزه است

 
 

گفت‌وگو با فريدون صديقي 

 
 

روزنامه‌نگاری در دنیا در راس هرم شغلی قرار دارد، اما در جامعه ما هنوز به این تعریف از روزنامه‌نگاری نرسیده‌ایم. دلیلش هم این است که هنوز کتاب و کتابخوانی در نظام آموزشی ما به جایگاه واقعی خود نرسیده تا وقتی‌که سرانه مطالعه و سرانه کتاب پایین است، روزنامه‌نگاری و روزنامه‌نگار بودن چیزی شبیه معجزه است

فريدون صديقي، استاد روزنامه‌نگاري،‌ زاده سنندج، ديار بزرگمردان تاريخ موسيقي از جمله‌ كامكارها، استاد مظهر خالقي، سيد علي‌اصغر كردستاني و چهره‌هاي شهير تئاتري همچون دكتر قطب الدين صادقي و غريب‌پورهاست. شاگردان فضاي آكادميك و محفل كارگاه‌هاي آموزشي به او لقب مرد «لبخند» داده‌اند. روزنامه‌نگاري كه با شكر خنده واژه‌هاي نرم ادبي، تكنيك‌هاي خبر و گزارش و مصاحبه را نرم نرمك دركاسه سر مي‌باراند. اين استاد‍ ژانر گزارش گفت‌وگو، با لباني برآماسيده، چشماني عاشق و پرهياهو با موهاي مجعد فرفري‌اش، با اشتياق و صلابت قدم بر سنگفرش كلاس درس مي‌گذارد و با رقص انگشتان جوهرين خود روح «ژورناليسم» را در تك‌تك واژه‌ها معنايي دوباره مي‌بخشد و با تبسم خاطرات و خطرات 40 ساله روزنامه‌نگاري را آنچنان زيبا به شاگردانش القا مي‌كند كه براي لحظه‌يي هلهله و شادي در درونت فروكش مي‌كند و ترس وجودت را فرا مي‌گيرد كه مبادا تاب تحمل مصايب عرصه «روزنامه‌نگاري» را نداشته باشيد.

اهداي جايزه «فروغ فرخزاد» در سال 1356، جايزه جشنواره 30 سال ميراث فرهنگي به خاطر 30 سال تلاش صادقانه و مشفقانه و برگزيده نخستين جايزه روزنامه‌نگاري «نغمه» تنها بخشي از توفيق‌هاي اين چهره‌ شاخص عرصه مطبوعات به شمار مي‌رود. در گفت‌وگويي كه در ادامه مي‌خوانيد، از نخستين روزهاي حيات استاد در سنندج تا روزهاي اوج روزنامه‌نگاري او در تهران، سخن به ميان رفته است و در كنار آن هم نگاهي شده است به مهم‌ترين مسايل و دغدغه‌هاي روزنامه‌نگاري ايران در روزگار معاصرمان. متن كامل اين گفت‌وگو را در ادامه مي‌خوانيد.

كسي كه مي‌خواهد روزنامه‌نگار شود، بايد ذات و قريحه گوهرين داشته باشد، آموزش ببيند، تجربه كسب كند و در اين كلاس‌ها و كارگاه‌هاي آموزشي با تكنيك كار آشنا شود، اما پيش از آن بايد روزنامه‌نگار ذوق و قريحه داشته باشد. درست مثل خوانندگي كه‌ ضمن خوش‌الحاني، بايد آموزش ديد و «شجريان» شد، «شهرام ناظري» شد، «سيد علي اصغر كردستاني» يا «حسن زيرك» شد. اما لازمه وجود همه‌ آنها قريحه و استعداد گوهرين است

استاد در همين ابتداي گفت‌وگو برگرديم به كردستان، سرزميني كه در آن متولد شده‌ايد و نخستين صاعقه‌هاي نوشتن در ذهن كنجكاو شما جرقه زد. جايي كه ميل به كشف دنياي پيرامون و تجربه سفرهاي خيال‌انگيز حس نوشتن و ورود به دنياي روزنامه‌نگاري را براي شما به ارمغان آورد؟

فكر مي‌كنم حدود هزار سال پيش «هفت آذر 1328» در سنندج به دنيا آمدم. شهري كه تكيه داده به آبيدر سربلند و سرافراز، با كوچه‌هاي خاكي گلي. همان جاها قد كشيدم و در هفت سالي سنجاق شدم به دبستان «بدر»، دبستان «هدايت». در همان سال‌ها بود كه گره خوردم به مجله‌يي به اسم «ترقي» كه از دوستي به عاريه گرفته بودم براي خواندن، و اين جرقه‌يي شد براي اينكه نوشتن را تمرين كنم، تجربه كنم و اين حس در من راه خودش را باز كند.

در دوران دبيرستان يادم هست كه بيشترين انشاها را من مي‌نوشتم، نحيف بودن من، نازك بودن من و خيال‌پردازي‌هاي من كمك كرد تا سفرهاي تخيلي زيادي را با خود تجربه كنم. كشف سينما براي من كشف بزرگ و عظيمي بود، هنوز فكر مي‌كنم كه انسان‌هاي اوليه كه به سينما نرسيدند بخش مهمي از زندگي را از دست داده‌اند، چون انسان‌ها با توليد فيلم و تصوير بر بوم روياهايشان رنگ واقعيت پاشيده‌اند.

اين نوع منظر و نگاه مرا به‌ نوشتن واداشت. داستان مي‌نوشتم، مدتي بعد شاعري مي‌كردم، سپس از طريق شاعري و داستان‌نويسي و از سراتفاق پرت شدم توي سياره‌يي به اسم «روزنامه‌نگاري»، مثل همه زندگي‌هايي كه در آن عصر و دوران با اتفاق يا رخداد معنا پيدا مي‌كرد.

يادم هست نخستين گزارشي كه نوشتم با عنوان «پهلوانان مي‌ميرند» درباره تنها زورخانه سنندج، در صفحه 5 روزنامه كيهان چاپ شد و با انتشارش 300 تومان- معادل هزار سال پيش- پاداش گرفتم. خيلي خوشحال شدم! قدم بلندتر از خودم شد.

بعد از چاپ نخستين گزارش چه مدت زماني طول كشيد تا رسما در سمت و نقش گزارشگر در كيهان مشغول به‌ كار شويد؟ و اصولا جداي از شور و شعف وصف‌ناپذيري كه چاپ نخستين گزارش براي شما به ارمغان آورد چه تغييري در روند زندگي روزمره شما به خصوص در مطالعه، فيلم ديدن و خيال‌پردازي‌هاي ابژه‌گرايانه ذهن عاشق پرهياهويتان ايجاد شد؟

بعد از چاپ اين گزارش چند تا گزارش عجيب غريب نوشتم از جمله گزارش «دختر باران» در پهنه گيلان سربلند. بعد از اين اتفاق مجله «زن روز» و روزنامه «كيهان» از اين تحفه نظنز يعني «من» دعوت به‌كار كردند. ابتدازن روز را انتخاب كردم و مدتي آنجا قلم زدم، اما در دي ماه 1351 رسما در روزنامه كيهان مشغول به كار شدم.

با شروع رسمي كار در رسانه انگيزه و شوق دانستن و آموختن در من تشديد شد و من همچنان مي‌خواندم، بسيار مي‌خواندم، كتابخواني، كتابخواني، كتابخواني، كتابخواني، فيلم ديدن، فيلم ديدن... روزنامه‌خواني... من هر روز همه را مي‌خواندم، اصلا با عشق و ولع مي‌بلعيدم، اگر مي‌گفتند فلان خبر كجاست؟ مي‌گفتم: «صفحه 24، ستون دوم، تاي دوم».

همان سال‌ها بود كه به اتفاق سيدعلي صالحي، شاعر و نويسنده معاصر و به اتفاق پرويز فني‌زاده، تئاتري نامور، جايزه «فروغ فرخزاد» را برديم. من به‌ پاس «جوان‌ترين و خوش‌آتيه‌ترين روزنامه‌نگار ايران» جايزه‌ را برده‌ بودم و دوره پيش از من «شاملو» آن‌را گرفته بود.

و بعد سال‌ها كار ادبي مي‌كردم، نقد فيلم مي‌نوشتم، روزنامه‌نگاري مي‌كردم. آميزه‌يي از ديدن، خواندن و تصوير كه ‌در من و بر بوم روزنامه‌نگاري جاري بود، گريزي كه‌ به باور من يك الزام قطعي و يقيني است.

بعد انقلاب شد، من كارم را ادامه دادم، با سه جوان ديگر گروهي شديم كه بايد روزنامه بزرگي همچون كيهان را در بياريم، ترس و دلهره داشتيم كه چطور مي‌توانيم چنين روزنامه‌يي را با يك ميليون خواننده، در بياريم. تيتر اول چي ميشه؟... و بعدها فهميديم كه در آن شش- هفت سال جواني چه‌ خوب در فرآيند اين مكاني و اين زماني براي حيات روزنامه دويديم و اساتيد و بزرگ‌ترهاي ما با ما چه‌ خوب كار كرده‌اند. همين دويدن‌ها به‌ ما انباشت وانباني از مهارت‌ها، دانش‌ها و اندوخته‌ها بخشيده‌ بود. به هر حال كار ما ادامه يافت و پس از آن در شكل‌گيري و تولد چندين روزنامه، مجله و ماهنامه و... سهيم و دخيل شدم.

نخستين هفته‌نامه‌يي را كه همزمان با كار در كيهان سردبيري كردم، هفته‌نامه «حوادث» بود كه پرتيراژترين هفته‌نامه وقت خودش بود. صدالبته‌ من در «حوادث» با نام مستعار «خسرو فرامرزي» پاورقي مي‌نوشتم.

علاقه و اشتياق شما در انتقال تجارب و دانسته‌هايتان در حوزه روزنامه‌نگاري به جوانان زبانزد است، به طوري كه بسياري از روزنامه‌نگاران سه دهه اخير از آموخته‌هاي شمابه خوبي بهره برده‌اند. از چه زماني آموزش فن شيرين روزنامه‌نگاري دغدغه ذهن عاشق شما شد و جداي از روزنامه‌هاي مذكور، به قول خودتان در چه سياره ديگري از كهكشان روزنامه‌نگاري سير كرده‌ايد؟

در همان سال‌ها، سال 1370 كه هفته‌نامه حوادث منتشر مي‌شد، تدريس را شروع كردم و تاكنون در شهرها و مناطق مختلف ايران، با هم نسلان خود كارگاه‌هاي مختلف روزنامه‌نگاري برگزار كرده‌ايم و اين سعادت نصيب من شد كه روزنامه‌نگاران بسياري در جوار من چيزي بياموزند. البته اگر چيزي براي گفتم و آموختن داشته‌ باشم، چرا كه‌ هنوز در اين وادي خود را معنا مي‌كنم و مي‌آموزم. بي‌شك خاستگاه روزنامه‌نگاري ادبيات داستاني است و روزنامه‌نگاري در واقع گونه‌يي درام‌نويسي است. اين شامل مقاله، گزارش، مصاحبه و خبر نيز مي‌شود، زيرا در تمامي اين حوزه‌ها، شخصيتي اصلي با شخصيت‌هايي مكمل و پيشبرنده وجود دارد، گره‌افكني و گره‌گشايي هست. حتي با تصادف يك اتوبوس و افتادن يك برگ مي‌توان يك درام ساخت.

به همين دليل معتقدم كسي كه مي‌خواهد روزنامه‌نگار شود، بايد ذات و قريحه گوهرين داشته باشد، آموزش ببيند، تجربه كسب كند و در اين كلاس‌ها و كارگاه‌هاي آموزشي با تكنيك كار آشنا شود، اما پيش از آن بايد روزنامه‌نگار ذوق و قريحه داشته باشد. درست مثل خوانندگي كه‌ ضمن خوش‌الحاني، بايد آموزش ديد و «شجريان» شد، آموزش ديد و «افتخاري» شد، «شهرام ناظري» شد، «سيد علي اصغر كردستاني» يا «حسن زيرك» شد. اما لازمه وجود همه‌ آنها قريحه و استعداد گوهرين است.

در آزمون و خطاي حوزه‌هاي ديگري از دنياي ارتباطات قرار گرفته‌ام و جوايز مختلفي دريافت كرده‌ام از جمله در سومين جشنواره سراسري مطبوعات عنوان برترين يادداشت را كسب كردم و در جشنواره 30 سال ميراث فرهنگي به‌ پاس 30 سال كوشش بي‌دريغ و [به زعم دوستان] تلاش صادقانه و مشفقانه و پايمردي نسبت به روزنامه‌نگاري جايزه انجمن نويسندگان مطبوعات ايراني را كسب كردم. جوايز مختلف و متعدد ديگري كه به پاسداشت‌هاي مختلف سال‌ها عضويت در هيات داوران جشنواره‌هاي مختلف سراسري، منطقه‌يي، روزنامه‌نگاري دانشجويي و... را بر طاقچه اتاقم دارم. همان طور كه خود مطلعيد روزنامه‌نگاري در جامعه ما آن طور كه بايد، جايگاه واقعي خودش را پيدا نكرده، كه يكي از دلايل آن به كم‌كاري و سستي روزنامه‌نگاران برمي‌گردد.

اصولا روزنامه‌نگار بايد چه خصوصياتي داشته باشدتا با رسالت خطير حرفه‌يي‌اش جايگاه روزنامه‌نگاري را در جامعه ارتقا دهد؟

روزنامه‌نگاري در دنيا در راس هرم شغلي قرار دارد، اما در جامعه ما هنوز به اين تعريف از روزنامه‌نگاري نرسيده‌ايم. دليلش هم اين است كه هنوز كتاب و كتابخواني در نظام آموزشي ما به جايگاه واقعي خود نرسيده، تا وقتي‌كه سرانه مطالعه و سرانه كتاب پايين است، روزنامه‌نگاري و روزنامه‌نگار بودن چيزي شبيه معجزه است.

البته روزنامه‌نگاري يك كار پرخطر و استرس‌‌زاست. آدم خنثي و بي‌اعتنا به جهان پيرامونش و در وهله اول بي‌اعتنا به خودش به نظر من نبايد وارد كار روزنامه‌نگاري شود (با خنده) روزنامه‌نگار يا سركاره يا بر داره البته منظورم «دار قاليه»! يعني اگر بيكار شدي بايد بتواني قالي ببافي يا مهارت انجام هركار ديگري را داشته باشيد.

لذا توصيه‌ام اين است كه دوستاني كه وارد اين حوزه مي‌شوند ابتدا به اين فكر كنند كه اين حرفه كار آسان، سهل و قابل دستيابي نيست بلكه حرفه‌يي پرتكاپو و پرمخاطره‌ است. براي روزنامه‌نگار بودن بايد سختكوش بود، براي اينكه وظيفه روزنامه‌نگار طرح و اعاده‌ مطالبات و خواسته‌هاي مردم از مسوولان و انتقال اهداف و برنامه‌هاي مسوولان به مردم است، رسالت روزنامه‌نگار و وظيفه روزنامه‌نگاري درون‌كاوي پوشيده‌ها و رازهاي نامكشوف است. به تعبير ديگر كار روزنامه‌نگاراطلاع‌رساني و سرگرم‌كردن است، همان طور كه كار روزنامه‌نگار دانش‌افزايي هم هست. بايد سرگرم كنيم، اطلاع‌رساني كنيم و بعد دانش‌افزايي. روزنامه براي تولدش مي‌ميرد، مثل راديو و تلويزيون نيست كه هر لحظه خودش را شارژ كند. اما بدان معني نيست كسي كه وارد حوزه مكتوب روزنامه‌نگاري مي‌شود، نمي‌تواند حوزه‌هاي شنيداري و ديداري را تجربه كند. همان طور كه معتقدم روزنامه‌نگار يا سركار است يا بالاي دارالبته منظورم{دار قالي} است. درست كه ما امنيت شغلي نداريم اما امنيت حرفه‌يي داريم، اگر كار بلد باشيم كار روزنامه نكنيم، كار راديويي مي‌كنيم، كار راديويي نكنيم، كار تلويزيوني مي‌كنيم. حوزه رسانه‌ حوزه‌يي وسيع و پرمعناست. اما قبل از هر چيز به نظر من لياقت‌ها، شايستگي‌ها، دردمندي‌ها و سختكوشي‌هاست كه در روزنامه‌نگاري نمايان مي‌شود.

استاد، شما درباره قريحه و شم روزنامه‌نگاري صحبت كرديد و در بيان خاطرات روزنامه‌نگاري به پديده شكاف نسلي درعرصه روزنامه اشاره كرده‌ايد، اينكه هم‌نسلان شما و كساني مثل استاد فرقاني در شروع كار در روزنامه تا شش ماه حتي صندلي براي نشستن نداشته‌اند، اما امروز كم نيستند جواناني كه به محض فارغ‌التحصيلي در رشته ارتباطات يا ديگر رشته‌ها، تا جا و مكاني براي فعاليت در اين حرفه خطير فراهم مي‌شود، شروع مي‌كنند به نوشتن. با اين حال دلواپسي‌ها، دغدغه‌ها، صداقت و عشق دروني هم‌‌نسلان شما را ندارند، ديدگاه شما در اين مورد چيست؟

ببينيد، بخشي از سختي‌ها و دشواري‌هاي آن دوره اقتضاي زمانه خودش بود كه نبايد ناديده گرفته شود، آن زمان خبرنگار بايد در ميدان رويداد حضور مي‌يافت، اما اكنون از طريق ايميل و تلفن همراه و شبكه‌هاي اجتماعي اطلاعات كسب مي‌كنند. هر چند من قايل به اين نيستم، خبرنگاري كه پشت ‌ميزنشين مي‌شود و وارد ميدان كارزار نمي‌شود، به نظر من بيشتر در دايره بازتوليد توليد كسي ديگر اسير است و در واقع آماده‌خور است. در آن دوره منظورم (هزار سال پيش) كه وارد دنياي مطبوعات شدم دو شيوه براي تست و آزمون روزنامه‌نگاران جوان وجود داشت مثلا روزنامه اطلاعات مي‌گفت: برو تجريش و آب‌هاي رواني را كه سرازير مي‌شوند به نظاره بنشين و ببين به كجا مي‌روند!؟يا مثلا روزنامه كيهان مي‌گفت: برو زير پل زيرگذر در ميدان امام حسين كنوني ببين سقف چند تا از خودروهايي كه از زير پل رد مي‌شوند به پل مي‌خورد يا اصابت مي‌كند. خيلي‌ها رفتند و دست خالي برگشتند و گفتند خبري نيست! اما كساني بودند مي‌رفتند، مي‌ايستادند، تحمل مي‌كردند، گزارش از مكان و گزارش از شخص توليد مي‌كردند، چه‌ متن‌هاي خواندني‌اي بودند.

حضور و بودن آنها در آن مكان يعني اتفاق و مهم اين است كه آورده‌ات از آن اتفاق چي هست و چقدر تحمل درد، رفتن و بازگشتن و ديدن داريد؟ بله، آقاي فرقاني شش ماه صندلي نداشت و سرپا ايستاد اما آن سختكوشي خيلي بجا و بسزا بود.

دختر بزرگ من مدتي در سمت مترجم پيش ما در روزنامه همشهري كار مي‌كرد، 80 هزارتومان به مترجم‌ها مي‌داديم و من به او 60 هزار تومان، نمي‌خواستم احساس كند چون پدرش سردبير است با بقيه فرق دارد. مي‌خواستم تبعيض را با من لمس كند، با من درد بكشد و بفهمد درد يعني چي؟ كه بتواند دنيايش را بسازد، او كه مهندس كامپيوتر بود، تغيير رشته داد و هم‌اكنون فوق ليسانس روانشناسي باليني است. بايد آزمود، زياد بخواني، زياد بخواني و باز با عشق و ولع بخواني و بخوري، بايد توسري خورد.

من بار اول كه گزارشم را دادم به «محمد بلوري»؛ يكي از اساتيدم، از ترس رفتم در اتاقكي قايم شدم و از پشت ديوارهاي سكوريت شيشه‌يي منتظر عكس‌العمل استاد بودم و واكنش چهره او را نسبت به گزارشم مي‌پاييدم. آن روزها 11 نفر در روز گزارش روز مي‌نوشتند و مي‌دادند استاد، 9 تا را مي‌انداخت دور، يكي را انتخاب و ديگري را براي اصلاح و كار مجدد به نگارنده عودت مي‌داد. انسان محصول رنج است، بايد رنج ببري تا به سرمستي برسي. انسان‌ها دو دسته‌اند: دسته‌يي كه رنج مي‌برند و دسته‌يي كه زجر مي‌كشند. انساني كه رنج مي‌برد به مثابه كوهنوردي است كه بايد به قله برسد و در اين راه كفشش هم اگر پاره ‌شود و پاهايش زخمي، باز به قله افتخار مي‌رسد. اما آدم‌هاي زجركش فقط دور خود مي‌چرخند. لذا بايد ياد بگيريم رنج بردن يك فضيلت است و تا رنج نبريم به سرمستي نمي‌رسيم.

اصلا مگر مي‌شود مفهوم رنج را ساده به دست آورد؟! آدم‌هايي كه به دنبال ساده‌خواهي، آسان‌خواهي و آسان‌يابي‌اند، فقط به‌ ظاهر زنده‌اند و زندگي نمي‌كنند. ما بايد زندگي كنيم، به زندگي معنا بدهيم و معنادادن در رنج‌بردن است.

استاد شما با بيش از 40 سال سابقه كار در حوزه‌هاي مختلف روزنامه‌نگاري و تجربه تدريس در دانشگاه، كارگاه‌ها و كلاس‌هاي آموزشي چرا تاكنون كتابي در حوزه روزنامه‌نگاري تاليف يا ترجمه نكرده‌ايد؟

فكر كنم هر نوشته‌يي بايد يك اتفاق باشد، اگر قرار بر تكرار تكرارها و مكررات باشد موافق تاليف و انتشار كتاب نيستم. در حوزه شعر و داستان كتاب من تا مرحله چاپ رفت، در حوزه روزنامه‌نگاري با وزارت علوم قرارداد دارم اما هنوز فرصت انتشار برايم فراهم نشده است.

من حتي نظريه‌سازي كردم كه به صورت مقاله در كتاب‌هاي «مركز مطالعات و گسترش رسانه‌ها» چاپ شد، همچنين نظريه‌هايي راجع به مصاحبه طرح كردم كه در آن مصاحبه‌كننده چيزي نيست جز بازيگر و كارگرداني در متن يك ميزانسن. در مورد تكنيك نيز مقاله‌يي با عنوان «ارتباطي براي تكميل پازل تيترنويسي در ايران» آماده‌ كرده‌ام، اما هنوز فرصت تدوين و تاليف كتاب را به معناي واقعي پيدا نكرده‌ام، به دليل اينكه زندگي خيلي سخت است و اگر احساس مسووليت و وظيفه داشته باشيد براي اينكه ديگران را دوست بداريد اول بايد خودت را بداريد. خود را دوست داشتن يعني احترام به خود و من اعتراف مي‌كنم كه‌ هنوز به جايي نرسيده‌ام كه به خودم احترام بگذارم. در واقع مي‌خواهم بگويم: دوست دارم كه ديگران را دوست داشته باشم اما نمي‌دانم موفق شده‌ام يا نه!؟فكر مي‌كنم زماني معنا دارم كه ديگران در من به يك تعريف و معنا برسند و من نگران قضاوت ديگران نباشم كه درباره‌ام چي بگويند. در نتيجه چيزي را كه مي‌خواهم توليد كنم اگر تكرار گفته‌ها و تكرار مكررات باشد به نظر من مخدوش و لطمه ديده است. در كل فكر مي‌كنم كه‌ بايد فرصتي را فراهم كنم، بنشينم و بنويسم، خيلي حرف‌ها براي گفتن دارم: در مورد آشتي و وجوه مشترك تئاتر و ادبيات دراماتيك با مفهوم روزنامه‌نگاري سينما. يك پلان بلند مي‌تواند يك مقاله تلقي شود، يك پلان متوسط مي‌تواند يك يادداشت تلقي شود و از نظر من گزارش‌هاي تحقيقي داراي سكانس‌هاي بلندند.

شخصيت فريدون صديقي را همه مثل شاعر، داستان‌نويس، منتقد سينما و يك روزنامه‌نگار حرفه‌يي كاركشته با زاويه ديد دراماتيك و سينمايي مي‌شناسند، روزنامه‌نگاري كه هميشه احساسي شاعرانه در وجودش موج مي‌زند، تلفيق چند هنر در فضا و ژانري متفاوت با روزنامه‌نگاري چگونه است؟

تلفيق اين موارد خيلي كار سختي است، به دليل اينكه روزنامه‌نگار رئال‌نويس است و فضاي حركتي شاعر و داستان‌نويس افزون بر عناصر رئاليستي مبني بر عناصر تخيلي هم هست و در واقع يك چيدمان تخيلي نيز در آن دخيل است. گرچه همراه با تخيل عناصر مشهود ديگري نيز وجود دارد، اما همان طور كه گفتم خاستگاه اوليه روزنامه‌نگاري داستان‌نويسي است، درام‌نويسي است، در نتيجه وقتي مي‌نويسي نوشته‌هايت بايد جذاب باشد، بايد قلاب باشد و مخاطب را چون ماهي رها در اقيانوس اخبار و اطلاعات روز اسير كند.

در فضا و موقعيتي كه زير بارش و رگبار اطلاعات واخبار سه‌هزار شبكه تلويزيوني هستيم و در فضاي مجازي هفت ميليارد و 400 ميليون نفري كه در جهان زندگي مي‌كنند و هر كدام با اتصال به اينترنت مي‌توانند يك روزنامه‌نگار باشند. در اين شرايط يك روزنامه‌نگار چقدر بايد مدعي باشد كه من جذابم، من قلابم، من رو ببينيد، من ويترينم، من افق نيستم من آفاقم. به نظر من بايد دنبال استفاده از واژگاني بود كه ضمن پايبندي به واقعيات، سحرآميز و مسحور‌كننده باشند. همان طور كه بهترين داستان‌نويسان دنيا بهترين روزنامه‌نگاران بودند، مثل: ماركز، اوريانا فالاچي، جك لندن، دينوبوتزاتي و...

توصيه صديقي، استاد روزنامه‌نگاري كردزبان براي خبرنگاران و روزنامه‌نگاران كرد و كساني كه در مناطق كردنشين قلم مي‌زنند، چيست؟

براي دلبران ارجمندم، براي كردهاي شريف و فرزندان جوانم كه در كردستان كار مي‌كنند آرزوي توفيق بسزا، رستگاري شريف و مشفقانه دارم و مي‌گويم بايد كار كنند، تلاش كنند، بنويسند، بخوانند، بخوانند، بخوانند و بخوانند، زياد بخوانند و كم بنويسند و اصلا نااميد نشوند براي اينكه بخشي از روزنامه‌نگاري افزون بر تكنيك و تجربه، صبوري و بردباري و استقامت است. براي دوستان جوانم آرزو مي‌كنم كه حتما و قطعا دل به دريا بسپارند كه آن دريا اسمش اميد است و اميد يعني رستگاري و اميد يعني رسيدن به فردا، اما فردا همين لحظه هم هست، همين لحظه فرداست. ديروز هم فردا بود و اگر بخواهيد به فردا برسيد پس شروع كنيد كه امروز فرداست. بخوانيد و بخوانيد. تمرين كنيد و تجربه كنيد و فرصت بدهيد به خودتان كه در توليد خلاقانه ادبياتي سهيم باشيد كه اسمش «ادبيات »روزنامه‌نگاري است.

منبع: روزنامه اعتماد

 
 

ارسال مطلب به:

Cloob del.icio.us  Digg    
 

 

 

 رسانه‌های جمعی | رسانه‌های اجتماعی | رسانه‌های دیجیتال | رسانه‌های شخصی | روزنامه‌نگاری | علوم ارتباطات | زندگی رسانه‌ای | تبلیغات | سازمان‌های رسانه‌ای | رویدادها

صفحه اول |
راهنمای روزنامه‌نگاران | راهنمای دانشگاه و آموزش | رسانه‌های اجتماعی | برچسب‌ها | پیوندها | نقشه ‌سایت | تبلیغات | درباره ما | RSS

 
 
صفحه اول
رسانه‌های جمعی
رسانه‌های دیجیتال
رسانه‌های شخصی
رسانه‌های اجتماعی
سازمان‌های رسانه‌ای
رویدادهای رسانه‌ای
زندگی رسانه‌ای
علوم ارتباطات
روزنامه‌نگاری
تبلیغات
 
خبرنامه

با وارد کردن ایمیل و مشترک شدن در خبرنامه، مطالب روزانه ارسال می‌شود

 

 

 

 
info-at-medianews.ir Feed Google Plus Twitter Facebook