یک روزنامهنگار، پژوهشگر و استاد دانشگاه اظهار کرد: معتمدنژاد، همان پیام است.
مجید رضاییان در یادداشتی که در اختیار ایسنا قرار داده دربارهی دکتر معتمدنژاد به نکاتی اشاره کرده و به این پرسش پرداخته که چرا او خود پیام است.
در این یادداشت آمده است: دشواری گفتن و تحلیل در زمینهی آثار و میراث عملی و پژوهشی استاد معتمدنژاد، با وجود آنکه دشوار است، اما مانع از آن نخواهد شد که ننویسیم و نگوییم. بیگمان، نگاهی کلان به دستاوردهای راهگشای استاد - در عرصههای ارتباطات، روزنامهنگاری و حقوق - آموزههای زیر را به ما گوشزد میکند:
نخست، مناظرهی معروف هابرماس و ژاک دریدا در دانشگاه برکلی آمریکا - یک سال و اندی پس از حادثه 11 سپتامبر - دربارهی «نظم آینده جهانی» چند آموزه داشت که یکی از آنها، تأثیر (واقعیت) جامعهی اطلاعاتی و شیشهای شدن جهان بود که بهعنوان یک «فاکتور» خود را بر هر نوعی از «نظم کلاسیک قدرت» تحمیل خواهد کرد. دیدگاههای استاد معتمدنژاد، پیش از آن در تهران و سپس در اجلاس 2003 ژنو بهدرستی این چشمانداز ارتباطی از جامعهی اطلاعاتی را برای همهی ما ترسیم و گوشزد کرد که چنین واقعیتی، بسیار جدی است و نیز از این پس، قدرتها و نظمهای سیاسی - در برابر این جهان شیشهای بدون زمان و مکان - چه اندازه شکننده هستند. استاد مبانی این بحث را پیشتر - در دههی 90 میلادی و در مباحث مختلف دانشگاهی - تبیین کرده بود. این نقطه نشان میدهد که فرزانهای از علوم ارتباطات و ژورنالیزم سایبری در ایران، بر نکتهای انگشت تأکید نهاده است که بزرگان و اندیشمندان دیگری از علوم سیاسی، روابط بینالملل و فلسفه در جهان بر صحت آن سخن گفتهاند.
دوم، این حسن است یا عیب، نمیدانیم؛ شاید هر دو وجه باشد که ارتباطات، رشتهای است «سیال» و «پر چالش» که هر روز نظریهای، اندیشهی پیشین را نقد و سرانجام نفی میکند یا در مواردی توسعه میدهد و تکمیل میکند. این اندازه سیال بودن میتواند هم حسن باشد و هم عیب. با این وجود، دوام آوردن در چنین رشتهای، کار بزرگمردانی است که در عین «روزآمدی» از فلسفهی علم و دنیای منطق و مبانی جدا نباشند. حتی دستی نیز بر رشتههای همسایه ارتباطات داشته باشند.
استاد در آثار پژوهشی خود - بویژه مقالات - نشان داد که نهتنها همپای سیال بودن ارتباطات، گام برمیدارد که فراتر از آن میبیند و پژوهش میکند. خاصه آنکه هیچگاه از استاد مشاهده نکردیم در برابر تئوریها و نظریههای ارتباطی، برخوردی منفعلانه داشته باشد. تحقیقهای عمیق و قلم استوار او، گواه صادقی است که برای همهی ما چونان یک «میراث اخلاق علمی» در کنار «پژوهشهایش» بر جای مانده است.
سوم، مارشال مک لوهان رسانه را همان پیام دانست تا جایی که پژوهشگران روش تحلیل محتوا، با این چالش مواجه شدند که آیا پیام از اصالت مستقلی - جدای از رسانهها - برخوردار است که بتوان پیام را تحلیل محتوا کرد و تکنیک برنارد برلسون را ادامه داد؟ این چالشی بود و هست که نظریهی مک لوهان پدید آورد؛ اما از این زاویه نیز میتوان به موضوع نگریست که برخی مواقع، تحولاتی رخ میدهند که موثر با اثر، نویسنده با موضوع، پژوهشگر با پژوهش و «پیامآفرین با پیام» در یک سطح قرار میگیرند. مانند این است که در ادبیات، غزل را با حافظ و رباعی را با خیام بشناسیم. امروزه نیز پژوهشگران مطالعات ژورنالیزم - چه مطبوعات و چه فضای وب - معتقدند استاد معتمدنژاد را معادل پیامها و پژوهشهای رسانهایاش در ایران یا پیامها و پژوهشهای یادشده را میتوان با استاد شناخت و شناسانید.
شاید از همین رو است که به خود اجازه میدهیم تنها از سر اعتقاد و متکی به تحلیل آثار این عزیز گرانقدر، یک جمله بگوییم: «معتمد نژاد، همان پیام است».