فرید قاسمی - حدود دو دهه پیش که سردبیر مجله رسانه شدم، مدرسان ارتباطات در کشور انگشتشمار بودند. بیشتر استادان بنام، که سرمایههای علمی فصلنامه محسوب میشدند دور از میهن به سر میبردند. یکی از این دانشیمردان دکتر مجید تهرانیان نام داشت.
وی را به عنوان بنیادگذار دو مجله پژوهشکده علوم ارتباطی و توسعه ایران میشناختم. میدانستم که بسیاری از برابر نهادههای واژههای حوزه علوم ارتباطی برساخته اوست. مجادله بر سر واژهگزینیهایش را پیشتر در مطبوعات نیمه نخست دهه 1350 خوانده بودم. از برساختههای جدلآفرین وی واژه رسانه بود که بحثهای دامنهداری برانگیخت و استاد ایرج افشار در مجله راهنمای کتاب واژه یادشده را وافی به مقصود ندانست. کتابهایی را که با همکارانش در پژوهشکده علوم ارتباطی و توسعه ایران نشر میداد، به تورق نشستم. بهویژه «مجموعه متون آموزشی» که در روزگار خود «گشاینده مباحث نو» بود و پلی میان «دامنه تحقیق و قلمرو آموزش» میبست. نمیخواهم به همه کارنامهاش بپردازم.
پارهای از سرگذشت حرفهای او را با کاستی و افتادگی فراوان در شماری از پایگاههای اطلاعرسانی میتوان خواند. مقصودم از آنچه اشارت رفت بیان اطلاع شخصیام از ایشان، پیش از نخستین دیدار در دفتر مجله رسانه است که البته پس از یکمین ملاقات دگرگون شد. چون بر این تصور بودم با فردی روبهرو خواهم شد که به سبب سه دهه متناوب ینگهدنیانشینی، مانند بعضی، فارسی را شکستهبسته بر زبان میآورد و پیچیدهگویی را پوشش نادانستههایش خواهد کرد تا مخاطب برای خداحافظی لحظهشماری کند. دقایقی نگذشت که ذهنیت پیشساختهام فروریخت. سروشکلی ساده داشت و با آنچه دیگران «لباس مرسوم طبقه متوسط به پایین» مینامند، بیتکلف و تبختر، با سبقت سلام، وارد اتاق شد. آدابدان و باوقار نشست و صمیمانه لب به سخن گشود. او را از «خوبان پارسیگو» یافتم که عقده فروخفته و غرور پوشالی نداشت. واقف به غنای طبیعی فرهنگ و اندیشه بومی بود و از خوان مصنوعی «جک و جورج» ریزهخواری نمیکرد. با دشوارگویی بیگانه بود و کاربردی سخن میگفت. از سادهسازی مفاهیم پیچیده و راهگشایی لذت میبرد. هرچه زمان میگذشت به گستره دانش و بینش، ایدهآفرینی، معرفت و متانت او بیشتر پی میبردم. با شناخت و تسلط، فراتر از نگاههای مرسوم زمانه مینگریست. اهل پهنه پندار و خلسه خیال نبود. آیندهنگرانه به «چشمانداز»، «توسعه» و «تطبیق» میاندیشید. تجربه جهانی را با بومیگرایی درآمیخته بود. ریشهشناسی را پایه آیندهپژوهی میدانست. لبریز از ایراندوستی به پیوندپردازی میاندیشید. از خودزنی و شقهسازی جامعه ایرانی پرهیز داشت.
کافی است به پذیرش دعوت رادیو تلویزیون ملی ایران و دانشگاه امامصادق(ع) در دو ظرف زمانی متفاوت بنگرید و بر این مدعا صحه بگذارید. اگر حتی با همه باورهایش همآواز نبودی، مهر میورزید. به تاثیر، جریانسازی و سازندگی بها میداد. جوانی را با سیاست و قرائت خاصی از عدالتطلبی، تحصیل و تدریس در آمریکا گذراند. سپیدهدم میانسالی به ایران بازگشت و هفت سال (1350 تا 1357) به نهادسازی و نسلپروری همت گمارد. فرصت مطالعاتی او را به اروپا و آمریکا کشاند و 34 سال پایانی عمرش، مسافر میهن و منشاء خدمات علمی جهانگسترانه در پنج کشور شد. تهرانیان اگرچه دهه سوم زندگی آرزوی تحول بنیادین داشت، چهار دهه پسین اما، مداراپیشه و مروتآیین، در پی اصلاح و مسالمت بود. رویای جوانیاش را در پیرانهسری در «صلح و تدبیر» جستوجو میکرد. غریبانه زیست و با غربت رفت. روحش شاد. آدمحسابی بود.
منبع: روزنامه بهار