سایت خبرآنلاین، رحمان بوذری - قضیه ساده است. متفکری که از تلویزیون و رسانه های گروهی بیزار است و آن را ضد دموکراسی و تفکر میداند، تصمیم میگیرد از تلویزیون علیه تلویزیون استفاده کند. طرح کار هم چندان پیچیده نیست. واحد تلویزیونی کلژ دوفرانس را خبر میکند، در اتاق کار خود مینشیند، دوربین را روشن میکند و هر چه میخواهد درباره تلویزیون و کارکردهای سلطهطلبانه آن میگوید و کارکرد تودهای و سطحی آن را به چالش میکشد. نتیجه کار میشود دو برنامه سخنرانی پخششده از کانال پاریس- پرمیر که در آن پیر بوردیو، فیلسوف و جامعهشناس فرانسوی در اوج شهرت خود در سال 1996، در طول یک ساعت بدون هیچگونه وقفهای اعم از قطع تصویر، پخش موسیقی، گفتوگو، و حتی بدون کوچکترین حرکت دوربینی، تلویزیون را به دروغگویی، جعل واقعیت، نابرابری و ناسازگاری با اندیشه متهم میکند و آن را خطر بزرگی برای سپهرهای تولید فرهنگی، یعنی هنر، ادبیات، علم، فلسفه، و حقوق عنوان میکند. متن سخنرانیها بدون تغییر زیاد و با همان لحن، پیاده میشود. پیوستی با عنوان «سلطه ژورنالیسم» بدان افزوده میشود. و حاصل کار تبدیل به کتابی میشود که حدود دوازده سال بعد ناصر فکوهی، استاد انسانشناسی دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران آن را به فارسی ترجمه میکند. یکی دو ماه بعد هم نشست نقد و بررسی آن، روز دوشنبه نوزدهم اسفندماه برگزار میشود. در این جلسه مترجم کتاب، هادی خانیکی و مهدی منتظرقائم حضور دارند و هر یک دیدگاه خود را درباره کتاب بیان میکنند.
هنرش نیز بگو
اگر بخواهیم اصل سخنان مهدی منتظرقائم را در یک عبارت خلاصه کنیم میتوانیم بگوییم: «عیب می جمله بگفتی هنرش نیز بگو». منتظر قائم معتقد است کتاب بوردیو فقط به نکات منفی تلویزیون و ژورنالیسم میپردازد و از نکات مثبت آن غافل است. او پس از توضیحی درباره ریشههای سهگانه تفکر بوردیو، متشکل از هرمنیوتیک، مارکسیسم، ساختارگرایی، نقد بوردیو از تلویزیون را ناشی از جنبههای مارکسیستی- ساختارگرایانه او میداند و به سنت تفکر غربی برمیگردد: «سنت تفکر فلسفی غربی مبتنی بر اراده انسان است و مقاومت در برابر عوامل سلطه بیرونی. از این منظر تلویزیون عامل اصلی کالاییشدن و فریبخوردگی محسوب میشود، اما کارکردهای مثبتی هم دارد. این همان نکتهای است که بوردیو بدان توجهی ندارد». این حد از تقلیلگرایی توسط یک استاد دانشگاه کمی عجیب به نظر میرسد. تقلیل بحث نظری از کارکردها و ماهیت تلویزیون به یک ارزشگزاری صرف «خوب و بد» و همچنان توقف در ایدئولوژی «بیان نکات منفی بدون توجه به نکات مثبت» اگر از سوی دانشجویان تازهوارد علوم اجتماعی صورت گیرد قابل چشمپوشی است اما نه از سوی استادی که به همین دانشجویان درس ارتباطات و جامعهشناسی میدهد. بدینترتیب کتاب بوردیو منتظرقائم را به یاد نیل پستمن و نگاتیویسم او میاندازد و معتقد است به جز تغییر واژهها، ابداع مفومی جدیدی نسبت به نظریات پستمن ندارد.
از دیگر ایراداتی که منتظرقائم به کتاب بوردیو این است که رفرنس ندارد و اگرچه متن به لحاظ کلامی ویراسته شده اما از ویرایش مفهومی اثری دیده نمیشود. در نتیجه این کتاب به عنوان متن سخنرانی خوب و جذاب است اما به عنوان یک کتاب هرگز. و در این راه تا بدانجا پیش میرود که «اگر انتشارت چاپکننده کتاب متعلق به خود بوردیو نبود معلوم نبود انتشاراتی دیگری اقدام به چاپ این کتاب کند.»
بوردیو؛ جمع اضداد
هادی خانیکی، استاد ارتباطات دانشگاه علامه دیگر سخنران این جلسه بود که به گزارشی از آراء و ایدههای بوردیو با تاکید بر این کتاب بسنده کرد. او بوردیو را از جمله متفکرانی دانست که در عرصه سیاسی ظاهر میشوند، موضعگیری میکنند و در عین حال در آکادمی هم جایگاه قابل توجهی دارند. بنابراین بوردیو روشنفکر آکادمیک سیاسی فرانسه است، از نسل سارتر و کامو، لذا فارغ از این کتاب نمیتوان او را در نظر نگرفت. پرسش اصلی بوردیو در کتاب «درباره تلویزیون»، به بیان خانیکی، این است که در متن رسانهها و شبکههای جدیدی که شکل گرفته، تولید و توزیع اطلاعات بیش از آنکه به کار افزایش آگاهی و دانایی فرد آید، موجب گمراهی و سردرگمی است. در نتیجه با اینکه کتاب بیش از ده سال پیش منتشر شده و در طول دهه گذشته تغییرات بسیاری در حوزه رسانهها اتفاق افتاده، همچنان بحث بوردیو به جای خود باقی است. چرا که او رسانههای جدید را در همان پارادایم قبل بررسی میکند. از این منظر با نظریات بوردیو با کاستلز متفاوت است، زیرا کاستلز معتقد است نمیتوان رسانهها و تلویزیون جدید را با پارادایم قبلی بررسی کرد.
خانیکی در انتهای صحبتهای خود سؤالی را مطرح میکند: واقعاً دغدغه بوردیو تا چه حد صحیح است؟ ژورنالیسم و تلویزیون تا چه میزان به سطحینگری دامن میزنند؟ آیا میتوان میان مسایل عمیق فکری و تلویزیون رابطهای برقرار کرد؟
تخریب نه تعمیق
بعد از صحبتهای میهمانان جلسه ناصر فکوهی، مترجم کتاب، با رجوعی به تجربه خود در همکاری با مطبوعات و رسانهها، نکاتی را درباره مطالب مطرحشده بیان کرد. فکوهی همان ابتدا خود را از هرگونه دفاع از بوردیو بینیاز دانست: «بوردیو از معدود متفکرانی است که در زمان حیات خود و پس از آن به یکی از کسانی تبدیل شده که نیاز به دفاع ندارد، همچون دورکیم، وبر، .... چرا بوردیو دارای یک سیستم فکری است نه صرفاً چند کتاب پراکنده. سیستمی فکری که اگرچه از مارکس تاثیر پذیرفته اما مارکسیست نیست، و گرچه از مکتب فرانکفورت بهره برده اما فرانکفورتی نیست.» با این حال رویکرد او در این کتاب بیش از اندازه رادیکال و صریح است، در عین اینکه فرآیندی که او از آن نام میبرد به قوت خود باقی است: سیستمهای تلویزیون و ژورنالیسم سیستم تخریب فکری است نه تعمیق فکری. از اینرو درست است که او از تلویزیون استفاده میکند اما این بهرهبرداری به نوعی ضدتلویزیون است؛ او صرفاً در دفتر خود ثابت نشسته و بدون وقفهای مطالب خود را برای بینندگان مطرح میکند. انتقاد بوردیو به تلویزیون به دلیل خصلت دستکاریکنندگی آن است. در تلویزیون نه تنها تفکر دستکاری، تقطیع و تخریب میشود بلکه حتی فیلمها نیز تقطیع و تخریب میشود. این امر در رادیو و تلویزیون ما بسیار مشهود است: شما حتی نمیتوانید یک قطعه موسیقی را به طور کامل از رادیو گوش کنید. به محض آنکه قطعهای به نیمه میرسد، مجری برنامه میآید و با لحنی مشمئزکننده مخاطبان را پند و اندرز میدهد به پیشی گرفتن در سلام و احترام به بزرگترها. پس شما حتی از شنیدن کامل یک قطعه موسیقی هم محروم میشوید.
فکوهی در ادامه صحبتهای خود به ایرادات منتظرقائم اشاره میکند و معتقد است بوردیو کسی نیست که برای چاپ کتابش به دنبال ناشر بگردد، حتی اگر خودش هم کتاب را چاپ نمیکرد ناشران زیادی بودند که آن را به چاپ برسانند. در مورد بیرفرنس بودن کتاب هم فکوهی میگوید: در سراسر آثار دریدا حتی یک رفرنس هم پیدا نمیشود، چرا که دریدا نیاز به رفرنس ندارد، بلکه او خود رفرنس است. دریدا و بوردیو اگر به کسی رفرنس بدهد به او اعتبار داده نه اینکه از او کسب اعتبار کند. اما نکته مهمتر این است که بوردیو در این کتاب سعی کرده به زبانی ساده و قابل فهم مطالب خود را بیان کند، چراکه زبان بوردیو زبانی غیرقابل دسترس است. 90 درصد فرانسویهای تحصیلکرده نیز نمیتوانند با کتابهای او ارتباط برقرار کنند. از اینرو این کتاب میتواند برای ورود به دنیای او مورد استفاده باشد.
فکوهی در پایان با توجه به همکاری خود با مطبوعات میپرسد، آیا میتوان چیز دیگری غیر از تلویزیون کنونی داشت که قادر باشد از مرزهای سلطه و سانسور فراتر رود؟ او به یک تجربه مشخص اشاره میکند: تلویزیون Arte . آرته شبکه مشترک آلمان و فرانسه است که در ابتدای تاسیس خود با هدف «شبکه متفاوت» سعی کرد صرفاً به برنامههای آموزشی، فرهنگی بپردازد اما چندان مؤفق نبود. پس از ده سال این شبکه در برنامههای خود به بازنگری پرداخت و اکنون مثال خوبی است برای تلویزیون که در تلاش است از قالبهای گذشته فرار کند؛ فراری رو به جلو.