سایت خبرآنلاین، دیویدجاکوب - نقد فرهنگی بریتانیایی، همانند سنت آلمانی، از همان آغاز دلمشغول ظهور فرهنگ «همگانی» یا «مردمی» بود. در این نقد با اینکه اساساً بیان ناخرسندی شبه اشرافی از فرهنگ «مردمی» بود (چنانکه برای مثال در لحن انتقادی منشور بیبیسی درسال 1923 دیده میشود، که به صراحت اعلام میکرد که وظیفه بیبیسی پیشبرد و حفظ فرهنگ متعالی بریتانیایی است)، پس از جنگ جهانی دوم که تنی چند از نویسندگان دست به کار ترکیب نقد ادبی و نقد اجتماعی الهام گرفته از مارکسیسم شدند چرخشی یگانه به وقوع پیوست.
این چرخش در آثار ریچارد هاگرت، ای. پی. تامپسن و ریموند ویلیامز نمودار شد. این تأکید بر ارزش تاریخمندی از طریق کار این سه تن در ارتباط با نقد فرهنگ مردمی از نو بیان شد. تحلیل ریموند ویلیامز از تلویزیون از همین سنت فکری سرچشمه میگیرد و خود این مسئله توضیح میدهد که چرا ویلیامز به نفع قرائتی تاریخی-ماتریالیستی بیشتر به قرائتی پدیدارشناختی میتازد. این سنت همچنین توضیح میدهد که چرا پس از ویلیامز هیچکس در سنت پژوهشهای فرهنگی (دست کم تا اواخر دهه نود) بر آن نشد تا تحلیل جدی تکنولوژی رسانهها را عهدهدار شود.
رویکرد خاص ویلیامز به تکنولوژیهای رسانهها را بیمراجعه به آثار کلیتر او درباره فرهنگ نمیتوان درک کرد. از دید ویلیامز (87 : 1983) فرهنگ سه لایه دارد: (الف) فرهنگ زیستهشده، (ب) فرهنگ ضبطشده و (ج) سنت گزینش. این آخری همان چیزی است که مارکسیستها نام «ایدئولوژی» برآن میگذارند چراکه مستلزم دگرسانی روابط نمادین خاص به روابط مسلط فرهنگی است. هرچه بیشتر از (الف) به سمت (ج) حرکت کنیم دامنه فرهنگ محدودتر و پیوند معناداریاش با منافع گروههای مسلط در جامعه تنگاتنگتر میشود.
از آنجا که ویلیامز به فرهنگ مردمی علاقهمند بود، عجیب نیست که علاقهاش به تکنولوژی عمدتاً به رسانههای پخش برنامه، به ویژه تلویزیون، محدود بوده باشد. ویلیامز در تحلیل اصلیاش از تلویزیون بر این نکته تأکید میکند که انواع خاص «شکلهای فرهنگی» مانند خبر، بحث، آموزش، نمایش، فیلم، واریته، ورزش، آگهی و سرگرمی و «شکلهای آمیخته» جدید چگونه درک ما را از جهان، در وهله نخست نه در سطح ایدئولوژی بلکه در سطح انتظارات پیشپاافتاده عادی و روزانه که - به گفته او - فرآیندهای اصلی تکنولوژی هستند، ساخت و نظم میدهند.
اما ویلیامز از شکلهای برنامههای خاص فراتر میرود و درباره توزیع و جریان برنامهسازی تلویزیونی بحث میکند که در واقع وظیفهاش شکلدادن به آن چیزی است که در عرصه خانه در جوامع مدرن غربی جریان دارد (مورز 2005). جریان تلویزیون مجموعهای است ادامهدار از سکانسهای متفاوت دنبالهدار که فقط آگهی در آن وقفه ایجاد میکند.
ویلیامز از دیدگاههایی که تکنولوژی را از جامعه جدا میسازد انتقاد میکند. به جایش دیدگاهی را پیشنهاد میکند که «قصد و نیت» را به کانون تحلیل¬های توسعه تکنولوژیک باز میگرداند (فریدسن 2003). تکنولوژیهایی مانند تلویزیون آگاهانه و با هدفها و مقاصد خاص به وجود آمده است؛ تلویزیون شاید پیامدهای ناخواسته دیگری نیز داشته باشد اما این مسئله نباید مانع فهم این نکته شود که تحقیق و توسعه تکنولوژیک - علمی بدون اهداف از پیش تعیین شده عملاً به ندرت انجام میشود.
این نکته بیدرنگ روشن میسازد که چرا ویلیامز طرفدار رویکرد تاریخی است. این رویکرد به او امکان می¬دهد پدیدارشدن تکنولوژی خاصی مانند تلویزیون را در طول زمان به صورت محصول نیات، کنشها و پیامدهای آنها ردیابی کند. در مورد تلویزیون باید گفت که تاریخ آن با تاریخ برق درهم تنیده است که خودش با تاریخ سرمایه¬داری صنعتی مرتبط است. از اینرو تحلیل ویلیامز بر تعامل انواع مختلف «نیازهایی» که در کارهای تکنولوژیک علمی با هم تلاقی میکنند تأکید میکند (برای مثال شمار بسیار اندکی از انواع ارتباطات بدون انگیزه مستقیم نظامی به وجود آمده است، ویریلو 1977). درکنار برق، توسعه تلویزیون با سه نوآوری تکنولوژیک دیگر نیز مرتبط بود: تلگراف، عکاسی و بعدها رادیو (که خود پیشاپیش با تلگراف پیوند نزدیک داشت).
درکنار توسعه تکنولوژی تلویزیون، ویلیامز، بر این نکته نیز تأکید میکند که در تحلیل کاربرد تلویزیون باید رویکردی تاریخی اختیار کرد. اینجا نیز او بر اهمیت ارتباط میان امکانات و نیازهای برآمده از دل تکنولوژی تأکید میکند. آنچه در آغاز عمدتاً معلول نظامهای ارتباطی نظامی و، به میزانی کمتر، تجاری بود، از طریق ارتباطش (در وهله نخست) با دولت ملی و نظام خاص «سیاست بازنمایی» دموکراسی پارلمانی، تبدیل به چیزی شد که به طرزی گمراهکننده نام «ارتباطات همگانی» بر آن گذاشته شد.
ویلیامز همچنین به نیاز فزاینده به نظارت و هدایت اشاره میکند. رسانههای همگانی، به عنوان یک نهاد، به دلیل دسترسی تقریباً عمومی بر همه جمعیت در محیطهای خصوصی و خانوادگی امتیاز آشکاری بر دیگر «دستگاههای ایدئولوژیک دولتی» در اشاعه «ایدئولوژی» دارد (آلتوسر 1971).
در نقل قول زیر چیزی بیش از پژواک گفتههای بنیامین به گوش میخورد:
رادیو و تلویزیون، برخلاف همه تکنولوژیهای ارتباطی پیشین، سیستمهایی بودند که در درجه اول برای انتقال و دریافت [پیام] به عنوان فرایندهای انتزاعی، بدون تعریف محتوای قبلی، طراحی شده بودند... نه فقط عرضه تجهیزات پخش برنامه مسبوق بر تقاضا بود بلکه وسایل ارتباطی نیز بر محتوایشان تقدم داشتند (ویلیامز 25 : 1990)
ترجمه: امین حامیخواه
منبع:
David Jacob: media and radical Thinking oxford press p132-135