خبرگزاری ایسنا - «تلویزیون و نخبگان» عنوان بحث برنامهی گفتوگوی روز رادیو با اجرای مازیار ناظمی بود که در آن دکتر رضا فاضل – جامعهشناس و عضو هیأت علمی دانشگاه آزاد و محقق و مترجم، دکتر امید علی مسعودی – ارتباط پروژه، عضو هیات علمی دانشگاه و رییس دانشکده ارتباطات دانشگاه سوره، نویسنده و مترجم، دکتر غلامرضا آذری – ارتباط پروژه به عضو هیأت علمی دانشگاه آزاد، محقق و مترجم علوم ارتباطات و مهندس محمد عطریانفر – بنیانگذار روزنامه همشهری و صاحبنظر در امور رسانه – حضور داشتند.
***
دکتر فاضل در پاسخ به این پرسش که نخبگان چه کسانی هستند، گفت: نخبگان به افرادی در جامعه اطلاق میشود که از لحاظ تخصصی، فکری و تجربهی علمی و کاری از افراد معمول جامعه بالاتر و برتر هستند. هر قشری نخبه خاص خود را دارد که این به تخصصی شدن و تقسیم کار پیچیده جامعهی بشری برمیگردد.
مسعودی نیز در این زمینه گفت: از منظر وسایل ارتباط جمعی مردم به دو شکل پیام را دریافت میکنند یا به طور مستقیم دریافت میکنند و یا با واسطه. براساس پژوهشی که انجام دادهام به این نتیجه رسیدهایم که ارتباط زیادی بین رهبران افکار به معنای «الیت» و شهرت وجود دارد.
او با اشاره به رادیو گفتوگو اظهار کرد: این شبکه به علت نقد، بررسی و معرفی آثار، افراد و اندیشهها بین نخبگان و تلویزیون میتواند ارتباط خوبی برقرار کند اما متأسفانه در تلویزیون چنین برنامهای دیدهام.
مسعودی در تعریف نخبگان گفت: نخبگان کسانی هستند که پیام را برای گیرندگان عامه تسهیل میکنند مانند روشنفکران در تهران و روحانیان در مشهد.
آذری هم دربارهی نخبگان اظهار کرد: همیشه مثلثی را فرض میکنم که رسانهها در رأس آن و نخبگان و روشنفکران در دو ضلع پایین راست و چپ قرار دارند . چرا که رسانهها همیشه محتاج نخبگان هستند درحالی که روشنفکران به رسانهها احتیاج دارند. علت معکوس بودن رابطه نخبگان و روشنفکران با رسانهها این است که نخبگان از برگزیدگان قشرهای مختلف جامعه هستند مانند قالیباف، معلم و مهندس .در حقیقتا آنان کسانی هستند که فکر و اندیشهای را تولید میکنند، اما سطح اندیشه بنا به تقاضای زمانه و شرایطی که جامعه به وجود میآورد، متفاوت عمل میکند.
او اضافه کرد: نخبگان گاهی اوقات باعث انبساط اجتماعی میشود. رسانهها به محملی تبدیل میشوند که پیامها به گونهیی تودهوار به سمت تودههایی میروند. این کار را در ادبیات کلاسیک مطالعات ارتباطی غرب دیده ایم اما روشنفکران کسانی هستند که افکاری که نخبگان تولید میکنند را در سطح جامعه توزیع میکنند.
این محقق با اشاره به عبارت «نخبه رسانهیی» تصریح کرد: علم خاص متعلق به نخبهیی است که در جامعه تغییر ایجاد میکند. اصولا نخبگان در جامعه باعث ایجاد تغییر میشوند اما روشنفکران تغییر را تثبیت میکند. البته به شرایط نیز بستگی دارد. اگر گروهی به انقباض این بحث پرداختند فکر ما در همان سطح از اندیشه باقی میماند اما اگر قرار بر رشد یافتن آن باشد، بخش زیادی از این امر به عهدهی رسانه و تودهی مردم است .به بیان دیگر بخش زیادی از آن به پیامی بستگی دارد که قرار است از طریق رسانه تولید شود. رسانهها محتاج نخبگان هستند چون نخبگان متفاوتتر از آنها هستند و جلوتر حرکت میکنند.
آذری با اشاره به برنامهی تلویزیونی «این شبها» اظهار کرد: این برنامه هم با قشری صحبت میکند که هم نخبه است و هم روشنفکر و در آن از مبتکران و متخصصان دعوت میشود و قشری مطرح میشود که کمتر مورد توجه قرار میگیرد.
این مترجم با اشاره به دیدگاههای جان فیسک گفت: او در تمایز بین روشنفکر و نخبه به سه واقعیت رسید. اول آنکه نخبه کسی است که جایگاه مشخصی دارد. دوم این است که او دارای اندیشه مستقلی است. سومین مورد، اندیشه مستقلی در جهت مشخصی قایل شود. اگر نخبه در برنامهیی به بازی گرفته شود یا دعوت نشود .
او اضافه کرد: طبق فرمایش مقام معظم رهبری باید در حد ارزش نخبه به او پرداخت. این کار باعث دستیابی به تئوری میشود.
***
به گزارش ایسنا، فاضل در پاسخ به این پرسش که آیا تلویزیون رسانهی عامه است، اظهار کرد: اساسا تلویزیون، وظایفی در قبال نخبگان دارد و نخبگان رسالتهایی در برابر این رسانه دارند. نخبگان به دو گروه از لحاظ شهرت تقسیم میشوند. برخی از آنان از طریق رسانههای غیر از تلویزیون به شهرت رسیدهاند. این نخبگان در میان مردم جایگاه خاص خود را دارند. اما دستهی دیگر افرادی هستند که در زمینههایی چون سیاسی اثرگذار هستند بنابراین تلویزیون موظف به پرداختن به آنهاست. بسیاری از نخبگان به علت اندیشههایشان نیازی به این رسانه در خود احساس نمیکنند.
این جامعهشناس اضافه کرد: بسیاری از نخبگان را داشتهایم و داریم که بسیار بین مردم شهرت دارند و محبوب هستند ولی متأسفانه عنایتی تلویزیون به آنها نمیکند.
فاضل با اشاره به مرکز تحقیقات و مطالعات صداوسیما گفت: بهترین راه، نظرسنجی دربارهی نخبگان مورد توجه مردم در گروههای مختلف است. چون آنان بهترین داور هستند. در واقع نخبه تنها فردی نیست که اندیشهای را بیان میکند بلکه میتواند کسی باشد که خدمتی ارایه میکند.
این عضو هیأت علمی دانشگاه آزاد به این پرسش که آیا تلویزیون رسانه عام است، پاسخ مثبت داد و افزود: تلویزیون در کشورهای پیشرفته به گونهای است هر فرد میتواند بر حسب سلیقهی خود برنامهای را ببیند. چون دامنهی اوقات فراغت در جامعه صنعتی و ابزار تفریحات و سرگرمیها بسیار گسترده است بنابراین تلویزیون فقط ساعاتی از زمان مردم را پر میکند. البته تنوع هم دارند البته تلویزیون جمهوری اسلامی هم متنوع است. در کشورهای دیگر بر حسب سلیقه، علاقه و نیاز فکری خود، ساعات معینی تلویزیون تماشا میکند.
این محقق اضافه کرد: تلویزیون برنامههای نسبتا خاص آموزشی هم دارد که فقط مخصوص روشنفکران و تحصیلکردگان است اما تلویزیون عمدتا در کشورهای پیشرفته،وسیله سرگرمی است اما در جوامعی مانند ایران که درحال رشد است و جامعه مهاجرتی محسوب میشود و بیشتر مهاجرت کنندگان از روستا وارد شهرها شدهاند،مردم نیاز به خوراک فکری و آگاهی دارند تا چگونگی زندگی در جامعهی مدنی را بیاموزند. بنابراین رسالت تلویزیون در این جوامع علاوه بر پرکردن اوقات فراغت،آموزشی است.
فاضل با اشاره به این جملهی حضرت امام (ره) که تلویزیون باید دانشگاه باشد، اظهار کرد: منظور ایشان برگزاری کلاس درس در تلویزیون نیست بلکه این رسانه به عنوان وسیلهای برای تنویر افکار و افزایش آگاهی باید عمل کند. علاوه بر آن نخبگان به تلویزیون بیایند و اندیشههای خود را ارایه دهند، خوراک فکری برای مردم و آموزش ملی داشته باشد. در کل رسالت تلویزیون جمهوری اسلامی و رسانهی ملی، آگاهی دادن به مردم است.
***
مسعودی در پاسخ به این پرسش که آیا تعریف از نخبه در ایران براساس تعاریف جهانی پذیرفته شده است، گفت: رهبران افکار گروههایی مانند استادان دانشگاه، روحانیان و شخصیتهای مشهور فرهنگی، هنری و ورزشی هستند که افراد عادی با رجوع به آرای آنان، رأی و نظر خود را جهتدهی میکند.
این ارتباط پژوه با طرح این پرسش که آیا باید رسانهها خود را تا سطح ذایقهی مردم پایین بیاورند، گفت: یک بخش از این عملکرد به غیر حرفهیی بودن رسانههای شنیداری، دیداری و مطبوعات ما باز میگردد. همانقدر که باید روی خبرنگاران و گزارشگران کار کرد، باید مدیران مسوول و صاحبنظران تحریریههای خبرگزاریها متوجه شوند که در کنار تأمین اهداف رسانه، باید ذایقهی مردم را ارتقا دهند. در میان رسانهها این وظیفه را تلویزیون به علت اثرات روانی تصویر بهتر میتواند انجام دهد.
او ادامه داد: اکنون جامعهی ایران از مرحلهی روستایی تقریبا به شهری رسیده است از سوی دیگر ارتباطات حضوری با مشکلاتی همراه است. در این شرایط گاهی اوقات مطبوعات جای نخبگان قرار میگیرند. این مسأله خیلی خطرناک است که آنها در این جایگاه نه از نخبگان استفاده کنند و نه از روشنفکران .درواقع بیشتر محتویات خود را نه از تولیدکنندگان تامین کنند و نه توزیعکنندگان و مصرفکنندگان پیام .
مسعودی اضافه کرد: اگر برنامههای تلویزیون با حضور ورزشکاران پر شود و یک درصد به تولیدکنندگان، توزیعکنندگان و مصرفکنندگان پیام اختصاص یابد، وضعیت نگرانکنندهای به وجود میآید. باید دست نخبگان را گرفت و در مقابل آنها تعظیم کرد. اگر آنها به استودیو نمیآید، برنامهسازان به منزل و محل کار آنان بروند. حتی اگر قصد معرفی آنها نیست، آثارشان به اطلاع مخاطبان برسد چون معرفی نمایشنامه، موسیقی و سرود خوب میتواند نخبهپروری و ارتباط مورد انتظار بین تلویزیون و نخبگان را ایجاد کند، متأسفانه این اتفاق نیفتاده البته در این بین سهم نخبگان علمی کمتر است.
***
عطریانفر در پاسخ به این پرسش که مواجهه نخبگان و روشنفکران ایرانی با تلویزیون چگونه است، اظهار کرد: در مقام آسیبشناسی و به منظور تعریف نسبتی بین نخبگان و رسانهی ملی نیازمند یک لایه عقب رفتن هستیم. بدین معنی که آیا نسبتی میان یک نخبه و یک رسانه آن هم از جنس ملی برقرار است یا نه؟ بحث را در سه لایه باید از هم تفکیک کنیم. لایهی اول نسبت میان رسانهی ملی یا رسانه ها به طول عام با حاکمیت، لایه دوم نسبتی که از نظر فرهنگی و ارتقای منزلت علمی و فرهنگی میان رسانهها و نخبگان وجود دارد، لایه سوم، رفتار حرفهای است. بدین معنی که چگونه عمل کنیم تا به نتایج بهتری دست یابیم.
او اضافه کرد: عمدهترین مصیبت و مشکلی که در عرصهی رسانهها به ویژه رسانهی ملی وجود دارد، به دست نیاوردن مفهوم روشنی از نظر معنایی و ریشهای بین هویت، تکالیف و مأموریتهای رسانه در دوران مدرن و حاکمیت و حکمرانی است. بدون قصدبیاحترامی به تصمیمسازان و جریانسازان حوزه قدرت سیاسی ایران، باید گفت که متأسفانه با گذشته سه دهه از پیروزی انقلاب اسلامی که به آن دلبستگی داریم و در آن سهیم بودهایم، از موضوع رسانه و نسبت رسانه و حاکمیت سوءبرداشت و سوءتفاهم بزرگی شده است.
عطریانفر ادامه داد: به رسانهها بهصورت عام،از سوی حاکمیت نگاه ابزاری شده است. در حالیکه رسانه در جامعه متمدن و توسعه یافته، ذاتی دارد و میتواند اثرگذار و جریانساز باشد، اما در ایران صرفا به عنوان ابزاری در دستان یک اندیشهی سیاسی و حاکمیتی است که قصد عملیاتی کردن منویات خود را دارد. این کار در جای خود هیچ ایرادی ندارد و حتما حکومتها نیازمند به استفاده از ابزار رسانهای هستند اما با نگاه به معادلات سیاسی روزگار ما و ادبیات سیاسی رایج جهانی، رسانهها خود مولفهی قدرت سیاسی و نقشپذیر و نقشساز هستند. اما اگر به عنوان مثال ما از منظر امنیت ملی به جامعهی خود نگاه کنیم و به رسانه نگاهی ابزاری داشته باشیم، همواره از عملکرد آن نگران هستیم.
او با بیان این که در چنین فضایی همیشه رسانه متهم هستند، از جمله رسانه ملی، گفت: از دید کسانی که با نگاه ابزاری به رسانه در جایگاه تفسیر امنیت ملی هستند، چون هویت و ماهیت رسانه گفتوشنود، نقد و انتقاد و به هم زدن تعادلهای مستقری است که باعث نوعی خواب زمستانی شدهاست، وسیلهی ارتباط جمعی به عنوان مزاحم تلقی میشود و هرچه در رسانه عرضه شود، تفسیری منفی از آن میشود. در چنین وضعیتی هیچ رسانهای قدرت «پاگرفتن» پیدا نمیکند و روز به روز بدنهی آن لاغرتر میشود.
این صاحبنظر در امور رسانه اضافه کرد: اگر از منظر مشارکتدهی رسانهها به ویژه رسانهی ملی در شکلدهی معنای امنیت در کشور و حفظ و صیانت از مجموعه رفتارهای حکومتی نگاه کنیم، رسانهها دارای تکالیف بسیار عمدهیی میشوند. آنها میتوانند در مقاطعی مأموریتهایی را انجام دهند که به عنوان نمونه یک دستگاه اطلاعاتی یا اقتصادی نمیتواند انجام دهد. چرکه رسانه ارتباط نیرومندی با مجموعهیی از مخاطبان مختلف دارد و اعتماد متقابلی بین آنان وجود دارد. بدین ترتیب پیام خود را منتقل میکنند و جریانی را به نفع حاکمیت یا در برابر دشمن مشترک به وجود میآورند.
او در ادامه اظهار کرد: درطول سه دهه گذشته از انقلاب اسلامی، این رابطه مخدوش است؛ نه تنها در رسانهی ملی این گرفتاری بسیار زیاد است بلکه در رسانههای دیگر هم این وضعیت حکمفرماست. وقتی یونسکو بهرهوری رسانهیی در ایران را مثلا ضریب 160 را اعلام میکند، بدین معنی است که رقم بسیار اندکی است چون در ازای هزار تن، 140 نشریه وجود دارد.در کشورهایی مانند ژاپن که این ضریب بسیار بالاتر است، استفاده از رسانهها از اولویتهای مهم زندگی است اما در ایران قشرهایی مانند روشنفکران و استادان دانشگاه افتخار میکنند که تلویزیون نمیبیند و روزنامه نمیخواند.
این روزنامه نگار با بیان اینکه مشکل دیگری نیز وجود دارد، اظهار کرد: سطح برقرارشده در حوزه مناسبات فرهنگی، محور دوم است. سه حق به طور منطقی برای نخبگان قایل هستیم. تولید، بهرهوری و نظارت و نقد. یک نخبه به اعتبار برخورداری از وزن فرهنگی و اجتماعی بیشتر میتواند نقش مرجعیت در عرصههایی چون علم و سیاست را دارد، موظف به تولید است تا کسانی که این سطح فرهنگی ندارند را سیراب کند و سخنی متناسب با استانداردهای روزگار خود بگویند. این مورد از مطالبات رسانهها از جمله رسانهی ملی از نخبگان است.
او اضافه کرد: زمانی که سخن از رسانهی ملی به میان میآید، ابتدا باید آن را تعریف کرد. به اعتبار اینکه در قانون اساسی آمده است که ملت ایران غلط میکنند بیاذن شورای نگهبان و مجلس شورای اسلامی، رسانهی خصوصی داشته باشند، پس این رادیو و تلویزیون ملی است؟ گروهی باید این مسأله را تفسیر کنند. این مفهوم باید تعریف شود که هیچکس هیچ حقی ندارد که مبتنی بر ضوابطی درون ساختارهای قدرت و فرهنگ ملی و سیاسی ما تولیداتی داشته باشد.
عطریانفر ادامه داد: دستکم در روزگار ما، رسانهی ملی یعنی اینکه طبق ضوابط و تحت قدرت مالی، سیاسی و برنامهریزی دولت نه به معنای (govenment) بلکه به معنای حاکمیت، هیچ کس حق ندارد، صدایی را پخش کند و پیامی را برساند مگر اینکه در درکنترل مدیریت ما در همهی ابعاد باشد.در چنین وضعیتی نخبه حق بهرهوری دارد و رسانهی ملی باید حق او را بدهد. اما اگر تعریف عوض شود و رسانهی ملی دو ترکیب فعالیت را برای خود تعریف میکند.بدین معنی که بگوید با توجه به آنکه باید از منویات خود دفاع کنم و قدرت حاکم هستم اول باید یک رسانهی تولید داشته باشم و با مردم ارتباط برقرار کنم، دوم آنکه ضوابطی را مدیریت میکنم که دیگران در ذیل آن برنامه تولید کنند. در این شرایط میتوان به نخبه گفت که مصرف خود را از حوزهی خصوصی تأمین کند.
او اضافه کرد: هزاران هزار شبکهی مولد در حوزههای شنیداری و دیداری وجود دارد. اکنون همه میتوانند مولد باشند اما ما هنوز به دوران جنگ سرد نگاه میکنیم و رسانهها را در آن قالب تلقی میکنیم، این دیدگاه باید شکسته شود، درصورتیکه تعاریف موجود در کشور باید عوض شود. اکنون تعداد رسانهها بسیار زیاد شده است. در این شرالیط به عنوان یک امر قطعی و منطقی، چرخهی بازخورد دیگری به مفهوم نقد و نظارت باید حاکم شود و باید بتوانیم این چرخه را متکی بر قدرت نخبهگرایانه نخبگان کشورمان احیا کنیم تا همواره تولید بهتر را عرضه کنند تا بتوانیم شاخصهای خود را افزایش دهیم.
***
آذری در ادامهی برنامهی «گفت و گوی روز»دربارهی مواجهه نخبگان و روشنفکران ایرانی با تلویزیون اظهار کرد: این پرسش مطرح است که آیا تلویزیون نخبهگراست یا نخبهگریز؟ موقعی میگوییم که نخبگان قرار است رابطه داشته باشند. در این شرایط رابطهی کاملا یکسویهای برقرار میشود. اما در شرایطی دیگر رابطه تبدیل به ارتباط میشود و وضعیت کاملا تفاوت پیدا میکند. یعنی در نخبگان جذبه ایجاد میشود. به طوری که آنها به عقاید هم احترام بگذارند. با ایجاد شدن رابطهای دوسویه بین خود و رسانه تعامل دایم و پیوسته ایجاد میکنند. در این جا به «مثلث» اشاره میکنم. روشنفکر محتاج رسانه است و رسانه محتاج نخبه است. بین روشنفکران و نخبگان امکان ایجاد تعامل وجود دارد. این رابطه تعاملی در درجه اول میتواند از طریق تریبون تلویزیون ایجاد شود.
این مدرس دانشگاه با اشاره به برنامه «این شبها» گفت: این برنامه به این سمت حرکت میکند و جایگاه منطقی یک نخبه یا روشنفکر در آن دیده میشود. این کاری است که بسیاری از تلویزیونهای و رادیویی لسآنجلسی نیز نمیکنند.
او با اشاره به یکی از مقالههای خود گفت: در مقالهی«ماهوارهها و بیخویشتن شدگی مخاطبان »آمده است که اگر ناگهان مدل کلامی و رفتارهای جوانان تغییر کند، نباید انتظاری متفاوت داشته باشیم چون وسایل چگونگی مقابله با تهییج را برای آنان فراهم نکردهایم. این وظیفهی نخبهای است که قرار است تلویزیون از او حمایت کند. تلویزیون باید به جامعهشناسان، روانشناسان و استادان خوب دانشگاه بیشتر توجه کند.
آذری با اشاره به برنامهی «90» اظهار کرد: سروصدای زیادی برای مسألهی کوچک این برنامه به راه افتاد و به افکار عمومی القا شد که فردی که در رسانه کار میکند نباید هیچ شأنی داشته باشد و او را «برانداز» تلقی میکردند.
عطریانفر در این باره گفت: در قانون شخصیتها و شوونی که از حریم نقد مصون هستند،معین شده است اما گاهی اوقات برخی افراد به این شخصیتها و شوون لولهکشی کنند تا نقد در جهت براندازی مطرح کنند.
آذری ادامه داد: من معلم در انتظار انقلابهای ارتباطی بیشماری هستم. تلویزیونها به شدت به سمت فراتعاملی شدن حرکت میکنند. کنترلهایی به بازار آمده است که مخاطب میتواند برنامهای را به گونهای به پایان برساند که کنترل آن را برایش تسهیل میکند. درواقع با مخاطب بیزمان و بیمکان مواجه هستیم.
او با اشاره به راهاندازی شبکهی «بیبیسی فارسی» گفت: در این زمینهبحثهای زیادی مطرح شد. درحالی که ما بسیار قویتر از چنین شبکههایی میتوانیم کار کنیم ولی آیا مسوولان تلویزیون سراغ حرفهایها میآیند؟ وقتی مترجم و مفسر به حال خود رها میشود و به چنددستگی موجود توجه نمیشود، نمیتوان انتظار معجزه داشت . در این شرایط نگاهی غیرعلمی و سلیقهای حاکم میشود و بسیاری از مسایل، اهمیت و ارزش خود را در رسانه از دست میدهد.
این مترجم با اشاره به لری کینگ – مجری سی.ان.ان- گفت: او پیر کنترل میزگردهاست. او آنتونی کوئین – هنرپیشهی در گذشته هالیوود- را به یکی از برنامههای خود دعوت کرده بود و حتی از فیگورهایی استفاده میکرد که این بازیگر به آنها حساس بود و با دیدن آنها جواب میداد.
آذری تأکید کرد: اگر نخبه را قبول به او اعتماد کنیم، او جانش را برای رسانه میگذارد اما اگر چنین نباشد نباید بر سر این نکته بحث کنیم که این یا آن نخبه خوب است یا بد.
***
در ادامهی برنامهی «گفتوگوی روز» فاضل دربارهی چگونگی کاهش قهر نخبگان و روشنفکران با تلویزیون گفت: یکی از رسالتهای این رسانه در جامعههایی مانند ایران که رو به توسعه هستند، هویتسازی است. این مسأله اهمیت زیادی دارد و معنایش این است که اگر ما ایرانی هستیم و رسوم و ارزشهای حاکم بر فرهنگ خود را به دوش میکشیم، نباید آنها را دور بریزیم و ارزشهای بیگانه را جایگزین آنها کنیم. این وظیفه رسانهی ملی است.رسانهی ملی تنها به معنای سراسری بودن آن نیست. بلکه رسالت ملی دارد. این رسانه ابتدا باید اعتمادسازی بکند. در این صورت حاکمیتی که تلاش بر حفظ هویت دارد،پیامهای ایدئولوژیک و آرمانی را ارایه میدهد تا فرهنگ و هویت ایرانی حفظ شود، اما اگر موفق به انجام این کار نشود، ناخودآگاه نسل جوان و نوجوان ایرانی هویت جدیدی را جستوجو میکند چون رسانه نتوانسته به رسالت خود عمل کند.
او ادامه داد: نسل جوان به ویژه نوجوانان دنبال چهرهها هستند، چهرهها همان نخبگان و مشاهیر هستند. وقتی نتوانستهایم مشاهیر خود را البته نه مشاهیر سلیقهای مطرح کنیم مانند شاعران و دانشمندان بزرگی که رسانه ملی حتی یک بار نام آنها را نبرده است، مردم اعتماد خود را نسبت به رسانه از دست میدهند، در نتیجه دنبال رسانههایی میگردند که این شخصیتها را مطرح میکنند. اتفاقا بسیاری از رسانههای خارجی روی همین نقطه دست گذاشتهاند و خودبهخود افکار عمومی به سمت آنان سوق پیدا کرده است.
فاضل تأکید کرد: نباید به مسایل احساسی، فردی، قبیلهای، خانوادگی و گروهی نگاه کرد بنابراین رسانهی ملی موظف است روح منافع ملی را در تودههای مردم بدمد تا فردگرایی و خودمحوری در جامعه از بین برود. بهترین روش برای این کار ایجاد فضای انتقادی در رسانه است. فضای انتقاد آزاد هم باعث تحکیم همبستگی اجتماعی میشود و هم پیوند تودههای مردم با حاکمیت و ایجاد اعتماد متقابل در جامعه را در پی دارد.
***
مسعودی دربارهی تلویزیون و نخبگان و روشنفکران گفت: ما الحمدا.. متکی به ولایت فقیه هستیم. اگر نخبگان و مسوولان جامعه به این نتیجه برسند که قانونی نیاز به اصلاح دارد و تغییر آن به نفع جامعه است، میتوان دربارهی آن فکر کرد.این پرسش که آیا میتوان براساس قوانین، رادیو و تلویزیونی داشته باشیم که با نظارت حاکمیت و دولت فعالیت کند تا سلیقههای مختلف را تأمین کند، بحثی مبنایی و مهم است. این بحث خط قرمز چندانی ندارد چون دربارهی کشور خود صحبت میکنیم.
او اضافه کرد: اگر این اقدامات را نکنیم، رقبا وارد مرزهایمان میشوند. متأسفانه رسانهها در برخی مقاطع خوب کار نکرده اند بنابراین اگر من هم جای مسوولان بودم، شاید به این نتیجه میرسیدم که نگاه ابزاری به رسانهها داشته باشم. به هرحال ما به ارتقای سطح مخاطب خود فکر میکنیم با توجه به این نکته که تعریف مخاطب هم تغییر پیدا کرده است.
***
رییس دانشکده ارتباطات دانشگاه سوره با اشاره به برنامهی «90» اظهار کرد: من واقعا از اتفاقات به وجود آمده دربارهی این برنامه متأسف شدم. 90 برنامه نقادی است. لیگ فوتبال ایران ساختار بیماری دارد. اگر فردوسیپور چند نیشتر به ورمهای آن نزند، این لیگ از بین میرود.
مسعودی تأکید کرد: نگاه قبیلهای را باید حذف کنیم چراکه باعث محدودیت میشود البته ذهن را نمیتوان محدود کرد. با شبکهی شدن جهان،به هر حال روزنهای برای انتقال اطلاعات ایجاد میشود.
او اضافه کرد: واقعا نخبگان خوبی در سطح جامعه داریم که حاضرند برای مردم جسم و جانشان را بدهند. تلویزیون میتوانند با آنان ارتباط برقرار کند. ما در بحثهای علمی کمتر از دیگران نیستیم، وسعت فناوری ما نیز بالاست.
مسعودی در ادامه از حسن خجسته – معاون سابق صدا- به نیکی یاد کرد.
***
آذری در ادامهی این برنامه با طرح این پرسش که آیا تلویزیون ایران نخبهگراست یا نخبهگریز گفت: به سمت نخبهگریزی حرکت میکنیم در صورتی که به سمت نخبهگرایی باید سوق پیدا کنیم. یکی از راههای مشخص برای نیل به این هدف، اجماع آرای متقن برای جهتدهی درست به رسانهی عمومی کشور است. دوم، حرفهییترکردن برنامهها و سوم برنامهریزی منسجم حتی با «اتود»های ماهیانه و نشستهای تخصصی است. علاوه بر آن باید به علم خاص ارتباطات اهمیت داده شود.
***
عطریانفر در پاسخ به این پرسش که ارتباط تلویزیون با روشنفکران چگونه باید باشد، گفت: رسانهی ملی و سازمان صداوسیما یک نهاد روشنفکری است.روشنفکری فینفسه شغل و رشته علمی نیست و قرار نیست روشنفکران، جامعهی آرمانی را تصویر و ایدئولوژیپردازی کنند. آنان شأن حقوقی و حقیقی دارند که فرادستشان متخصصان و نخبگان هستند و فرودستشان عامه شهروندان.
او اضافه کرد: امام یک جملهی تاریخی دارند. «صداوسیما دانشگاه است» دانشگاه دو حیثیت دارد: مدیریت اجرایی و هویت علمی و تئوریک. مگر رییس دانشگاه به استادی که براساس نظامی تحت سلطهی مدیر استخدام شده است،میتواند بگوید که به فلان دانشجو چنین نمرهای را بده. آیا ما میتوانیم به مسوولان این نهادها بیاموزیم و بفهمانیم که تکلیف اداری خود را انجام دهند و حوزهی تخصصی را واگذار کنند.
او با تشکر از خجسته اظهار کرد: من نمیدانم او به چه دلیل از معاونت صدا استعفا کرد. اما اگر به دلیل راهاندازی شبکهی منتقدی مانند رادیو گفتوگو تأدیب سیاسی شده است، این رفتار خسارتبارترین رفتاری است که در حق مدیری شایسته میتواند صورت گیرد.
این صاحبنظر مسایل رسانهیی در ادامه گفت: اگر ایمان بیاوریم که رسانهی ملی همانگونه که حضرت امام (ره) اشاره کردهاند، نهادی روشنفکری است و مطالب را از نخبگان دریافت میکند و آنها را به زبان شهروندان عادی عرضه میکند، در این شرایط باید جایگاه و منزلت آن حفظ شود.
عطریانفر در پایان اظهار کرد: اگر صداوسیما بتواند تکالیف اداری خود را از تکالیف تخصصی جدا کند همهی حوزههای تخصصی به سمت صداوسیما باز میشود و این رسانه سبقت میگیرد و میتوانند حقیقتا به عنوان یک دانشگاه عمل کند.