دکتر امیر سپنجی / سمانه خودچیانی - رسانه را اغلب به عنوان رکن چهارم دموکراسی و عامل تحولات کلان اجتماعی به شمار میآورند، اما وقتی به اثرات این پدیده اجتماعی کمی جزئیتر مینگریم درمییابیم که رسانه در زمینه فرهنگی آن هم در سطحی بسیار خرد و درون فردی در حال خزیدن به لایههای زیرین زندگی ما است. این امر آنچنان تدریجی و در بلند مدت صورت میگیرد که ناگاه خود را احاطه شده در جهانی رسانهای با ارزشها و باورهای خاصی مییابیم. از این رو بسیاری از متفکران برای رسانه در کنار کارکرد اطلاعرسانی و سرگرمی، کارکردهای آموزشی و بعضاً روانشناختی قائلند و معتقدند که رسانه این قابلیت را دارد تا باورها و ارزشهای یک جامعه رامتحول یا لااقل متأثر کند. به دنبال نگرانی از این مسأله بحثهایی پیرامون مدیریت این فضاها درگرفت. گروهی بر این باورند که رسانه را باید آزاد گذاشت چراکه به طور طبیعی خود را مدیریت میکند و گروهی معتقدند باید برای مدیریت این فضا، ساز و کارهایی تعریف کرد. از این رو بر آن شدیم تا عملی بودن این مدیریت و چند و چون آن و تدبیر مواجهه با رسانههای اجتماعی را با دکتر مهدی محسنیانراد، استاد ارتباطات و دانشیار دانشکده معارف اسلامی و فرهنگ و ارتباطات دانشگاه امام صادق(ع) به گفتوگو بنشینیم. او نخستین دانشجوی علوم ارتباطات در ایران و از دانشجویان مرحوم پروفسور کاظم معتمدنژاد، پدر علوم ارتباطات ایران است. دکتر محسنیانراد، مبدع مدل ارتباطی «منبع- معنی» و نظریه «بازار پیام» است. از وی کتب و مقالات متعدد و اثرگذاری در حوزه رسانه و ارتباطات منتشر شده است، آنچه میخوانید ماحصل این گپ و گفت است.
حضور قابل توجه رسانهها در متن زندگی، کارکردهای بسیاری را برای این نهاد در عرصه اجتماعی ایجاد کرده است، تا آنجا که در میان کارکردهای آن اثرات «تربیتی و آموزشی» هم به چشم میخورد، شما این نقش را چقدر پررنگ میبینید؟
جایگاه رسانهها در نظام تعلیم و تربیت، یک پرسش 50-40 ساله است. بهخاطر دارم، نزدیک به 40 سال پیش در دانشکده ارتباطات این سؤال مطرح بود که رسانهها در تربیت دانشآموزان چقدر سهم دارند. در متون همان سالها از استادان مرحومی چون دکتر شاپور راسخ، اینگونه منتشر میشد که آموزش بچهها صرفاً به خانواده و مدرسه محدود نمیشود و رسانهها هم در این عرصه وارد شدهاند. چرا این اتفاق افتاد؟ وقتی روزنامه وارد خانهها شد، بچهها روزنامه نمیخواندند، تا زمانی که تلویزیون آمد. تنها کتابی که سالها درباره تلویزیون وجود داشت، کتاب «تلویزیون و کودکان» بود که قبل از انقلاب به فاصله 3 سال و با دو ترجمه منتشر شد.
نکته مهم آن است که تمام تحقیقات 50 سال گذشته تأیید کردهاند که رسانهها دو نوع تأثیر دارند، تأثیرات کوتاه مدت و بلند مدت. کوتاه مدتها قابل اندازهگیری است و تأثیرات درازمدت اصلاً قابل اندازهگیری نیست. چراکه فرد در مقابل رسانهها بر اساس برخی تئوریها که بخشی از آن در روانشناسی هم آمده، تأثیر کوتاه مدت میپذیرد. حتی بزرگسالانی در سن و سال ما هم اگر فیلمی ببینند که 80 درصد از آن، ستمگری و 20 درصد جبران ستم را نشان دهد، مانند فیلم گلادیاتور، وقتی از سالن سینما بیرون میآیند، هنوز حس همذات پنداری برای انتقام از ستمگر را دارند، این دقیقاً همان تأثیر کوتاه مدت رسانهها است.
برای مثال اگر یک کارتون خشونتآمیز به بچهها نشان دهید میبینید در مهد کودک تقلید میکنند؛ البته این مسأله به هیچ وجه به معنای آن نیست که این بچهها حتماً افرادی خشن تربیت شوند، این مربوط به آن سالها بود. اکنون تفاوت دیگری اتفاق افتاده و آن این است که جامعهای مانند جامعه ما، «دچار سرریز اطلاعات» میشود، به این معنا که اگر حجم اطلاعاتی که به سمت مخاطبان میآید خیلی فراتر از فرصتشان باشد، حل مسائلش پیچیدهتر خواهد شد. به عنوان مثال ممکن است در کانال یک سیمای جمهوری اسلامی که پوشش سراسری دارد، در ساعت 30:21 که نرخ آگهیاش از همه بیشتر است، یک پادشاه یا یک رئیس جمهوری سخنی بگوید ولی فردای آن روز با یک ایمیل کل صحبت شب گذشته بیاثر شود.
با توجه به تأثیرگذاریای که از رسانهها عنوان کردید، رسانههای نوینی همچون ماهواره، اینترنت، شبکههای اجتماعی و... را برای یک جامعه فرصت میبینید یا تهدید؟
در ایران از حدود سال 1991 به طور همزمان با ماهواره و اینترنت مواجه شدیم. ما در ایران یک وضعیت خاص داریم که با بقیه کشورهای اسلامی متفاوت است. یعنی هنجارهایی برای خودمان تعریف کردهایم که خاص کشور ماست. این موضوع، فضایی ایجاد کرده که کاملاً در میان 51 کشور اسلامی متفاوت شدهایم. اما این فضا چیست؟ تلویزیون ما موسیقی پخش میکند، اما آلات موسیقی را نشان نمیدهد، این شیوه در کلِ کره زمین یک نسخه منحصر بهفرد است. ممکن است بگوییم اینها مهم نیست! ولی مهم است، چون درباره نسل و مخاطبان خاصی صحبت میکنیم؛ یعنی دانشآموزان و نوجوانان و نحوه مواجهه آنها با رسانههای اجتماعی.
ما در 35 سال گذشته دو جهان درست کردهایم. یک جهان، جهان ایدهآل و آرمانی است و یک جهان واقعی که در زندگی روزمره مردم و رسانههای کشورهای دیگر دیده میشود. من 20 سال پیش در جایی گفتم که نهادهای دینی ما 20 سال از جهان عقب هستنتد و بعد به من خبر دادند که روزنامهای این مطلب را منتشر کرده و بسیار مورد استقبال طلاب حوزههای علمیه قرارگرفتهاست. آیا بیان این مطلب، بیحرمتی است؟ نه، این یک «اطلاع» بود. حتی اگر ماهواره اختراع نشده بود، کسی که مقابل تلویزیون قرار میگرفت دو جهان میدید، یکی آن جهانی که در رسانه ما ترسیم میشود، دیگری جهانی که در فیلمهای بیگانه و پس از آن در زندگی شخصی مردم در جریان است.
برنامههای ماهواره تا زمانی که تولیدات لسآنجلسی بود، تأثیر چندانی بر جامعه ما نداشتند چون هرچقدر برنامهسازان آن شبکهها فاصله مهاجرتشان بیشتر میشد از جامعه ایران بیگانهتر میشدند. من آنها را در کنفرانسها میدیدم که چقدر با جامعه ایران بیگانهاند. اما از وقتی که فرستندههایی دقیقاً برای ایران شروع به کار کردند، مانند بیبی سی، من و تو، VOA و... ، فاصله بین این دوجهان (آرمانی و واقعی) پررنگتر شد. یعنی ماهواره به کمک دومی رفت. ما در ایران فیلم سینمایی 90 دقیقهای را به 60 دقیقه تبدیل میکنیم. بقیه را فرد بزرگسال باید پندار کند و در ذهنش بسازد. حالا کمک کردهایم که کودک هم پندار کند و در ذهنش محتواهای ممنوع را بسازد، اینجاست که ریزش مخاطبان را تجربه میکنیم. موسیقی را هم به این مجموعه بیفزایید. این موارد متعلق به بخش سرگرم کنندگی رسانهها است.
در زمینه تربیتی به شکلگیری دو جهان واقعی و آرمانی اشاره کردید، آیا در زمینههای اطلاعرسانی نیز به این دو جهان قائل هستید؟
بله، سالها پیش در دانشگاه، تحقیقی داخلی انجام دادم که نشان داد در دوره پیش از انقلاب، دو مجله شمارگان بسیار بالایی داشتند؛ «کیهان بچهها» و «اطلاعات کودک و نوجوان». بعدها مشاهده کردیم که فرضاً 600 هزار شمارگان نشریه کودکان است، اما نشریات جوانان شمارگانش 40 هزار تا شده است، پس 560 هزار شمارگان را از دست دادهایم، یعنی نیازشان را تأمین نکردهایم. معنای این واقعیت آن است که بچهها به مطالعه و خواندن عادت میکنند، ولی وقتی بزرگ میشوند دیگر جایگزینی برایشان وجود ندارد. بنابراین بخش خبر، بسیار مهم است. وقتی ما اخبار را پنهان میکنیم و آن را منتشر نمی کنیم، فرزند و دانشآموز ما آن را از رسانه دیگری میبیند، فردا شب هم اگر اخبار را از همان رسانه دنبال کند به آن منبع خبری اعتماد میکند.
به نظر من، افرادی که بدون دانش کافی به سیاستگذاری رسانهای میپردازند، به جامعه خیانت میکنند که در تاریخ ثبت میشود. این خیانت از سر ناآگاهی است. از این رو بر این باورم که باید در جریان سیاستگذاریها از کارشناسان به صورتی افقی و نه عمودی
بهره گرفت.
گویی حاکمیت رسانهها به نوعی حضور خود را بر سبک زندگی مدرن تحمیل کردهاست، تا آنجا که افراد خود را ناگزیر از استفاده میبینند. به نظر شما میتوان از رسانههای نوین استفاده کرد و در عین حال تأثیرش را بر نگرش و سبک زندگی کنترل کرد؟
نخستین بار بحث «تهاجم فرهنگی رسانهها» و تغییر سبک زندگی را سوکارنو، رئیس جمهوری سابق اندونزی مطرح کرد. وقتی گروهی از طرفداران حقوق بشر از هالیوود به اندونزی میروند، سوکارنو تصویر ارائه شده از زندگی امریکایی در فیلمهای هالیوودی را در تغییر سبک زندگی مردمانش اثرگذار میدانست. مانند آنجا که در این فیلمها برای هر کدام از اعضای خانواده یک اتومبیل تصویر شدهاست. حال چنانچه بخواهیم علمیتر صحبت کنیم، میتوانم بگویم که این تغییر سبک زندگی هم هست و هم نیست!
مثلاً اگر یک اسکیمو در آلاسکا را درنظر بگیرید و برایش از صبح تا شب فیلم هالیوودی نشان دهید، فکر میکنید آیا آن اسکیموی مقیم آلاسکا میتواند آن لباس را بپوشد؟ محیط جغرافیایی به او اجازه نمیدهد. یا در عربستان محیط اجازه نمیدهد. ولی این شرایط جدید باعث شدهاست که نه تنها ایران بلکه جامعه جهانی، به نابرابری بیشتری پی ببرد. اکنون از طریق رسانههای نوین این فرصت برای طبقات مرفه فراهم شده که سبک زندگیشان را تغییر دهند، در این تغییر، هرچه بیشتر از سبک زندگی سنتی و اسلامیشان دور میشوند. حتی این امر در طبقات پایین جامعه نوعی حسرت ایجاد کرده و مفهوم نابرابری، ابعاد وسیعی یافتهاست.
این امر را گردن جهان بیرون نیندازیم. به تعبیر مرحوم دکتر معتمدنژاد این موارد در یک پروسه اتفاق افتاده است. وقتی ماشین بخار اختراع شد یک پروسه آغاز شد، البته نمیشود گفت که انگلیسیها چون این ماشین را با کشتی به هند بردند، هند مستعمره شد. درست است که استعمار با ماشین بخار همبستگی دارد، ولی این یک پروسه است. همه جای دنیا به دلیل اختراع ماشین بخار مستعمره نشد، جایی مستعمره شد که زمینه هایش فراهم بود.
به نظر من زمینههای این استعمار رسانهای را تلویزیون در ایران فراهم کرده است. مثلاً قبل از اینکه اسلام به مصر برود، مصریها زبانشان عربی نبود، اما اکنون مصریها عربی صحبت میکنند. در حالی که ما فارسی حرف میزنیم، با آنکه ایران نخستین کشوری بود که توسط اعراب مسلمانان فتح شد. مصر چون آماده بود، زمینه تغییر را داشت. ما در این 35 سال زمینه را برای مستعمره شدن رسانهای فراهم کردهایم. منظورم از مستعمره شدن رسانهای، یعنی رسانههای ما و بویژه تلویزیون به نحوی عمل کرد که بتدریج، مردم و جوانان سبک زندگی اسلامی و ایرانی خود را تغییر دادند. مثلاً در ادبیات باستانی ایران روزهایی برای اعلام عشق داریم، اما ما چون نگاه خاصی داشتیم، شیوه ایرانی به فراموشی سپرده شد و به جای آن «ولنتاین» جایگزین شد و بین مردم جا افتاد.
مدیریت و نظارت بر فضای مجازی و سایبری را تا چه حد مطلوب میدانید؟ به باور شما باید این عرصه را آزاد گذاشت تا به صورتی پروسهای خود را اصلاح کند یا باید برای مدیریت آن سازوکارهایی مشخص را تعریف کرد؟
معتقدم فیلترینگ میتواند کمک کند اما حد و مرز دارد، البته من خودم به فیلترینگ اعتقادی ندارم. در اینجا دو نکته را مطرح میکنم. نکته اول اینکه ما باید «هرم نیازهای مازلو» را بشناسیم. هرگاه به سطوح پایینتر این نیازها پاسخ مناسب داده نشود، رسیدن به طبقه بالاتر از این نیازها معنا ندارد. من معتقدم باید یک لایه دیگر به آن هرم اضافه کنیم و آن نیاز، «نیاز ارتباطی» است. حدود 400 سال قبل، امپراتور آلمان دستور میدهد 100 نوزاد را در یک بیمارستان، فقط تغذیه کنند و به هیچ وجه با آنها ارتباط برقرار نکنند، تا ببینند چه میشود. بنابراین پرستاران حتی آنها را بغل هم نمیکردند. همه بچهها بعد از دو ماه میمیرند. چون بچه به این ارتباط نیاز دارد.
مثال دیگر، چند سال پیش در استرالیا یکی از دانشگاهها 600 فرد میانسال تا کهنسال را به طور تصادفی به دو گروه تقسیم میکند و همه شاخصهای حیاتی مانند فشار، قند خون و... را ثبت میکنند. بعد، گروه اول را در شرایطی قرار میدهند که ارتباط و گفتوگو بینشان برقرار باشد و برای گروه دوم، این شرایط فراهم نمیشود. بعد از یک سال و نیم مشاهده شد که در گروه دوم شاخصهای حیاتی و بیماریها افزایش یافته است.
از نظر من نیاز ارتباطی را هم باید به هرم نیازهای مازلو افزود. این نیاز شکلش نسبت به دهه 1940 عوض شده است. مثلاً الان همه میخواهیم آگاه شویم در سوریه یا عراق چه میگذرد. در نتیجه، اگر ما نیاز ارتباطی اقشار جامعه را تأمین کنیم نیازی به فیلترینگ نیست.
اما نکته دوم، همان «سواد رسانهای» است.
اصطلاح سواد رسانهای را برای نخستین بار در کنفرانسی در کره جنوبی یک استاد بلژیکی مطرح کرد. او میگفت: لازم است کشورها بودجهای را برای آموزش و ارتقای سواد رسانهای در نظر بگیرند. چون حتی برخی از استادان دانشگاه هم نمیتوانند با رایانه کار کنند. پس بخشی از سواد رسانهای، آموزش کارکردن با رسانههای جدید است. اما بخش دیگر آن در مورد کودکان است مانند کاری که یونسکو انجام میدهد. یونسکو چند مانیفست برای توضیح سواد رسانهای دارد. ما این کارها را نکردیم، اگر باور کنند و این موضوع در جامعه نهادینه شود، جامعه خودش فیلترینگ را انجام میدهد. زمان جوانی ما سرکوچهها مشروب فروشی بود، اما امثال ما نرفتند و نخوردند. باید در کنار بحث تهاجم فرهنگی درباره بحث تداخل فرهنگی هم کار میکردیم، یعنی: ای مخاطب اگر میخواهی هر چیزی را تماشا کن، ولی بدان که این محتواهای رسانهای با هم تداخل دارد و برایت ایجاد مشکل میکند.
البته در مورد موضوع آموزش سواد رسانهای، در کنار توجه کردن به بحث تداخل فرهنگی، اصلاً نباید از پا بیفتیم، باید ادامه دهیم تا نبازیم. اشکال اینجاست که ما نظاممند کار نمیکنیم. موضوع، با آموزش معلم فرزند شما حل نمیشود باید کار، سیستمی باشد. باید حمایت رسانهها باشد، حمایت سران نظام باشد. اگر سیستم به این سمت نرود، اگر نیازهای ارتباطی فرزند شما تأمین نشود، فیلترینگ جواب نمیدهد.
با توجه به اینکه حوزههای علمیه نیز از دیگر نهادهای تربیتی در جامعه ما محسوب میشوند، تعامل این نهاد با کارشناسان رسانهای را در جریان مدیریت فضاهای سایبری چگونه ارزیابی میکنید؟
هر چند که ممکن است دیر شده باشد با این حال معتقدم باید جاده دو طرفهای بین دانشگاهیان و حوزویان ساخته شود تا گام اول برای نجات همه ما برداشته شود. ذائقه مردم در حال عوض شدن است و در برخی موارد کلاً ذائقه مردم تغییر کرده است. کاری نکنیم که ذائقه آنها نسبت به موسیقی ایرانی و دیگر ویژگیهای فرهنگ و سنت اسلامی و ایرانی از بین برود. مثلاً زمانی که ما دبیرستان میرفتیم، در هر محله سه، چهار تا چلوکبابی بود، اما الان سه، چهار تا پیتزا فروشی است! دیگر، نوههای من چلوکباب دوست ندارند، ما با اشتباههای خود، ذائقه جامعه را تغییر دادهایم و به همین دلیل میگویم ممکن است دیر شده باشد! در نتیجه، اگر حوزویان با دانشگاهیان ارتباط افقی و نه عمودی برقرار کنند، آنها نیز در جریان آنچه که در سپهر ارتباطی و رسانهای کشور در حال رخ دادن است، قرار میگیرند.
منبع: روزنامه ایران