پژمان موسوي * - «خبر» كه تاييد ميشود، به «دانشكده»يي فكر ميكنم كه روزنامهنگاران نسل من و نسل پيش از من را «روزنامهنگار» كرده است؛ روزنامهنگاراني كه ردپايشان همه جا هست؛ روزنامهنگاراني كه سواد تئوريك و آموزههاي آكادميك خود را در اين حوزه، مستقيم يا غير مستقيم از او و نوشتههايش دارند، از او و كتابهايش. كيست كه نداند اگر تلاش و كوشش استاد كاظم معتمدنژاد در سالهاي ركود و تعطيلي نبود، معلوم نبود چه بر سر روزنامهنگاري و ارتباطات اين كشور ميآمد و ميراث مصباحزاده و مصباح زادهها چه سرنوشتي پيدا ميكرد. و مگر «پدري» جز اين است كه تكيهگاه باشي؟سنگ صبور باشي و بلند فكر كني و گامهاي كوچك اما استواربرداري؟و مگر معتمدنژاد جز اين كرد؟79 سال در اين جهان زيست و فروتن هم زيست و فروتن هم رفت؛ 79 سالي كه بخش زيادي از آن صرف توليد ادبيات نظري و دانش تئوريك در حوزه «رسانه» و «روزنامهنگاري» شد: كتاب نوشت و درس داد، استاد تربيت كرد و استاد ماند و در نهايت ميراثي از علم و اخلاق را از خود به يادگار گذاشت كه تا سالها و سالها ماندگار خواهد بود. استاد در تمام سالهايي كه هم «موقعيتش» را داشت و هم «امكانش» را، ايران را ترك نكرد و اجازه نداد آن تكيهگاه، متزلزل شود؛ اين «ماندن» و «نرفتن» در حرف ساده است: امكانش را داشته باشي و امكان تدريس در بهترين دانشگاهها و زندگي در بهترين شهرهاي اروپا و امريكا را داشته باشي و نگذاري بروي؟ بماني و ميراث گذشتگان را پاسداري كني و روزنامهنگاري كشورت را پله پله بالا بكشي. كاظم معتمدنژاد يك شخص نيست، يك «راه» است؛ راهي كه او مسيرهاي سنگلاخياش را طي كرده و اينك فرمان را دست ما ميدهد تا ادامهدهنده راهش باشيم: راهي كه اخلاقي زيستن و اخلاقي ماندن، مهمترين شرط عبور از آن است، راهي كه دفاع از آزادي بيان و آزادي مطبوعات، ضامن منحرف نشدن از مسيرش است و راهي كه روزنامهنگاري حرفهيي دغدغه اساسياش. از ذهن و زبانم نميرود دغدغه استاد در اين حوزه در آخرين گفتوگوي مكتوبي كه با او داشتم: «روزنامهنگاري حرفهيي به نظر من روزنامهنگارياي است كه از آزادي سياسي و استقلال اقتصادي برخوردار باشد، رويدادها را بهطور عيني مد نظر قرار داده و مستقل و بيطرف باشد. در اين بخش به نظر من ما چهار مساله داريم. نخستين مساله اين است كه ما براي آزادي مطبوعات بايد به يك فضاي عمومي مطلوب آزادي رسانهيي برسيم كه اين فضا تنها در سايه حاكميت قانون ميتواند حفظ شود. مساله دوم استقلال اقتصادي روزنامههاست يعني اگر روزنامهها محتويات پربار داشته باشند خود با استقبال مخاطب روبهرو شده و خود به خود آگهيهاي بيشتري به سمت آنها سرازير شده ميتوانند روي پاي خود بايستند و به كمكهاي دولت كمتر نيازمند باشند. مساله سوم بحث آموزش روزنامهنگاري است كه به نظر من آنچه ما هماكنون داريم اصلا كافي نيست و ما بايد به حدي برسيم كه در تمامي شهرهاي بزرگ اين رشته بتواند داير شود تا بتوان بدين وسيله پاسخگوي نيازهاي روزنامهها و راديو تلويزيونهاي محلي بود.
مساله چهارم هم به بحث تامين استقلال حرفهيي روزنامهنگاران برميگردد يعني ما به جايي برسيم كه سنديكاهاي حرفهيي اين رشته فعال باشند و مقررات كار روزنامهنگاران مشخص بوده و روزنامهنگاري حرفهيي تعريف شود. »اين چند خط به نوعي مانيفست فكري معتمد نژاد است: مانيفستي كه ضامن كار حرفهيي روزنامهنگاران و مصونيت آنها از دستاندازهاست. استاد كاظم معتمدنژاد اما دو روز است كه ديگر در ميان ما نيست. او نيست اما «راه»، «ميراث»، «سرمايه» و «يادگارها»يش در ميانمان هستند و با ما زندگي ميكنند و اين يعني زندگي جاويد براي مردي كه «بزرگ» بود و «بزرگ» رفت.
* روزنامهنگار
منبع: روزنامه اعتماد