هفتهنامهی پنجره، سعید کیایی - پشت میز شلوغی نشسته بود، که فکر نمیکنم میز خودش بوده باشد، جایی برای ما نبود که بنشینیم. دانشجوها در رفت و آمد بودند و کارمندان دانشگاه مشغول انجام کارهای خود. اساتید هم انگار جلسهای داشتند که تازه تمام شده بود. با اصرار شیرینی به ما تعارف کرد و تا شیرینی را برنداشتیم، صحبت از مصاحبه و قراری که با هم داشتیم، نکرد. بعد کارهایش را با عجله تمام کرد و سراغ کلاس خالی را گرفت که در آن کلاسی تشکیل نشود، تا برویم و با خیال راحت گفتوگو کنیم.
دکتر محمد سلطانیفر، مدرس دانشگاه در حوزه ارتباطات و دبیر علمی اولین کنفرانس بینالمللی روابط عمومی الکترونیک بوده و دارای دهها مقاله ارایه شده در نشریات و کنفرانسها و دورههای آموزشی در زمینه ارتباطات و روابط عمومی است. او از نزدیک با فضای حاکم بر شبکههای اجتماعی در ارتباط است و نظراتی درباره آنان دارد. مطالعات او در این زمینه موجب شد تا به سراغش برویم و درباره مسائل مختلفی که اطراف شبکههای اجتماعی در ایران وجود دارد گفتوگو کنیم. او پتانسیل استفاده از شبکههای اجتماعی را برای ایجاد فضا و مطالعه بسیار زیاد میداند.
در یکی دو سال اخیر بحث شبکههای اجتماعی در ایران، با مسائل سیاسی پیوند خورده است و شاید این باعث شده نگاه به این شبکهها در رسانههای داخلی، کمی مخاطرهآمیز و نگرانکننده باشد. بهنظر شما برجسته کردن مخاطرات این شبکهها چقدر واقعی و چقدر تابع تغییرات سیاسی است؟
به هر تحول جدید ارتباطی که وارد کشور ما شده با دیدی مخاطرهآمیز نگاه شده است و بعد مجبور به پذیرش آن شدهایم. این نوع نگاه چند دلیل دارد؛ اول اینکه ما آن را نمیشناسیم، دوم اینکه هرچیزی که نمیشناسیم را به دید خطر نگاه میکنیم و بعد سراغش میرویم، سوم اینکه هیچگونه مطالعه قبلی روی آن نداریم، چهارم اینکه تولید کننده آن نیستیم و چون از غرب میآید به این تحول جدید هم با همان نگاهی که به دشمن مینگریم، نگاه میکنیم. از طرف دیگر، کسانی که روی این جریانها سوار میشوند افراد روشنفکر و نخبگان ما هستند. اما بالاخره یا بهناچار یا بر اساس آگاهی که پیدا میکنیم، مجبور به پذیرش آن میشویم. این مسئله از زمانیکه برق آمد، وجود داشت. ابتدا با برق مخالفت کردند، همینطور با رادیو، تلویزیون و بعد از انقلاب با ویدئو، که چقدر آدمها را بهخاطرش شلاق زدیم، دستگاههایشان را در ملاء عام گرفتیم و برخوردهای اینچنینی. حتی همین 7 – 8 سال قبل من یادم هست که برخی گفتند اینترنت حرام است، امروز میبینیم که تمام کارهای دولتی برمبنای اینترنت برنامهریزی میشوند، برای مثال به همین طرحهای درحال اجرا و ثبت نام کنکور میتوانم اشاره کنم. مدتها هم هست که میگویند ماهواره حرام است و باید قطع شود اما میبینیم امروز سکوتی که در مقابل ماهواره در حال شکلگیری است به نوعی علامت رضایت است.
راجع به شبکههای اجتماعی، تمام این دلایلی که گفتم صدق میکند، و از طرف دیگر، این شبکهها بستری شدند برای تفکراتی که با دوران تولد شبکههای اجتماعی همراه شد. این تفکر که از آن صحبت میکنم، یکسری زد و بندهای سیاسی بود که این امکان را به ما میداد تا به جای روزنامهها در این فضای جدید بنویسیم. طبیعی بود که به همین دلیل این فضاها دشمن تلقی شوند.
شبکههای اجتماعی در نگاه من مثل اینترنت و ماهواره، ویدئو، تلویزیون، رادیو و برق است. نه دشمن است و نه خطرناک. ابزاری است که هر بستری را میتوانیم در آن قرار دهیم و از آن استفاده کنیم.
در ایران از سوی دیگر با توجه به دلایلی که گفتم، فرصتی ایجاد میشود که روزنامهنگارانی که روزنامههایشان بسته شده به این شبکهها رو بیاورند و بنویسند، یا مثلا کسانی که میخواهند کارهای سیاسیشان را دنبال کنند و این فضا برایشان در جای دیگر فراهم نیست، به شبکههای اجتماعی رو بیاورند و در این شبکهها خودشان را تعریف کنند. این مسائل را بگذارید کنار آمارهایی که از استقبال مردم از این شبکهها داریم؛ آمار نشان میدهد که این شبکهها، شبکههای دارای مخاطبان زیادی هستند که تعداد این مخاطبها باعث هراس میشوند. این مجموعه دلایل ریز و درشت است که در وحله اول، کسی که با این شبکهها مواجه میشود، شاید با نگاهی مخاطرهآمیز به آنها نگاه کند.
در کنار مخاطرات احتمالی، بهنظر شما فرصتهایی که این شبکهها برای ما ایجاد میکنند چه چیزهایی میتوانند باشند؟
بحثی که امروز بهوجود آمده، بحث چالش هویتی است. یکی از کارهایی که این شبکهها میخواهند انجام دهند این است که هویتهای جایگزین برای مخاطبانشان تعریف کنند. اگر بتوانیم از این شبکههای اجتماعی برای القا و قوت بخشیدن به هویتهایی درست استفاده کنیم، بهرهبرداری مناسبی انجام دادهایم. مثلا طرح یک میلیون امضا برای خلیجفارس یا ثبت جهانی نوروز، و کارهایی از این دست، بحثی است که امروزه وجود دارد و اگر ما بهجای کنار گذاشن آنها هشیارانه وارد فضای استفاده از آنها شویم، نه تنها برای ما ضرر ندارد بلکه میتواند جاهایی منفعت هم داشته باشد. اما این، تیغ دو طرف برنده هم هست، و بستگی به این دارد که شما چقدر از این فرصت استفاده کنید. من گمان میکنم ما به دلیل نداشتن آگاهی و تجربه کافی تا به حال در مواجهه با این تکنولوژیها، بیشتر به خودمان صدمه زدهایم. چون نمیرویم از آن استفاده کنیم، ابتدا سعی داریم که محدودش کنیم.
این شبکهها امکانات مثبت بسیاری میتوانند برای ما داشته باشند. امروزه اینترنت به غلط و به دلیل نداشتن سواد رسانهای، خدای بسیاری از آدمها شده است، و هرچیز که در اینترنت میبینند را وحی مُنزل میدانند. ما میتوانیم اطلاعاتی که مردم نیاز دارند و به دلیل بیاعتمادی به بعضی رسانهها به آنها دست نیافته اند را در اینترنت بهعنوان رسانه مکمل منتشر کنیم. میتوانیم دادههایمان را روی اینترنت بگذاریم، بخشی از افشاگریهایمان را آنجا انجام دهیم. کسی هم محدودیتی نمیگذارد که شما چه آموزهای در معرض دید میگذارید.
این «ما»ی حاکمیتی که شما میگویید تناقضی با فضای شهروندی که باید شبکههای اجتماعی داشته باشند ایجاد نمیکند؟
انسان حریص به چیزی میشود که از آن منع شود، از سوی حکومت یا هر جای دیگری باشد. این مسئله از سوی حکومت منع میشود، اگر رها بشود اشتیاقی که مردم دارند که با فیلترشکنها و دور زدنها وارد شوند از بین میرود. اما اگر تشویق شوند، کمک میکند که خود این قضیه شکل بگیرد، و مردم فقط بهخاطر اینکه بروند و بی.بی.سی و توییتر و فیسبوک و... را ببینند، وارد اینترنت نمیشوند؛ مردم خودشان را مخیر میدانند و جاهای دیگر را هم میبینند. در حالت دوم که در دنیا مرسوم است، دولت به شکل غیر مستقیم، از سوی تشکلهای مردمنهاد و یا به طرق مختلف جشنواره وبلاگها و شبکههای اجتماعی راه میاندازد. مثلا چند وقت قبل در سوئد جشنواره وبلاگنویسان ضدالکل راهاندازی شده بود و دولت در دل تشکلهای مردمنهاد از این افراد حمایت کرده بود که شکل دولتی هم پیدا نکند. ما هم میتوانیم از این فعالیتها داشته باشیم.
اگر از بعد داخلی شبکههای اجتماعی فراتر رویم، در دنیا هم این شبکهها با انتقاداتی مواجه هستند. نگاه انتقادی درباره این رسانههای جدید به چه صورتی است؟
از هربرت شیلر تا نیل پستمن که نگاه کنیم و خیلیهای دیگر، از مکتب فرانکفورت بگیریم و بیاییم تا حال حاضر، همیشه نگاه انتقادی به مسیر فرهنگی وجود داشته است و خیلیها هم معتقدند تفکر انتقادی جذبکننده این رسانهها است. بعضی هم با نگاهی شکآلود معتقدند این نگاهها در جریان خود این فعالیتها شکل میگیرد. حتی اگر نگاه مثبت هم داشته باشیم و بگوییم رسانهها خط نمیگیرند که انتقاد کنند و رسانهها دارای انتقاد هستند، در نهایت خود منتقدان هم میدانند که با خیل عظیمی که بهسوی این رسانهها میآیند، راه بهجایی نمیبرند. نیل پستمن دو سال قبل فوت کرد با انبوهی از دستنوشتههایی که در نقد جعبه جادویی تلویزیون داشت و آخرش هم گفت من فقط انتقاد میکنم، هیچ کاری نمیشود کرد. وقتی توییتر ظرف یک سال و سه ماه به پنجاه و خردهای میلیون کاربر میرسد در حالیکه تلویزیون بعد این همه سال به 50 میلیون کاربر رسیده است هر قدر هم که نق بزنیم، راه بهجایی نمیبریم.
در اجلاس تونس سال 2005 نقدهایی به اینترنت شد که بخشی از آن هم بهواقع درست بود؛ مثلا اینکه چرا کلید اینترنت نهایتا باید در آمریکا باشد. و اگر یک روز آمریکا خواست آن را قطع کند، هرقدر که این اتفاق خیلی بعید است بیفتد مگر اینکه جنگ جهانی بخواهد شکل بگیرد که آن هم شرایطش فراهم نیست، چه اتفاقی خواهد افتاد؟ نقد دیگری که آنجا از طرف چپهای جدید مطرح شد، این بود که صرفا بهخاطر اینکه اینترنت آمریکایی است با آن مخالفت کردند، در جواب میگویم این حرف کاملا اشتباه است و دلیلی ندارد که با آن مخالفت شود. این حرف مثل همان تفکرات مکتب فرانکفورت است که در سالهای 60 -70 داشتند. در اجلاس 2005 انتقاد میکردند که چرا بالغ بر 90 درصد مردم آمریکا کاربر اینترنت هستند اما در آفریقا این رقم نزدیک یک درصد است. در حالیکه این قیاس بیربط است چون همان آفریقایی که پول برای اسلحه 200 دلاری میدهد میتواند پول برای کامپیوتر 80 دلاری بدهد و از آن استفاده کند. در ثانی وقتی ما با تکنولوژی مثل وایمکس جهانی که در راه است، روبهروییم، حتی اگر این حرفها درست هم باشد، دیگر معنایی پیدا نمیکند. ما در دنیایی هستیم که کسی منتظر تعلل ما نمیشود.
از جمله مباحثی که در نگاه انتقادی به رسانههای جدید وجود دارد، نقش سرگرمکنندگی آنهاست. جایگاهی که شبکههای اجتماعی در سرگرم کردن افراد دارند، چطور است؟
سرگرمی نقش برجستهای دارد و نگاه انتقادی نمیتواند جلوی آن را بگیرد. فرانکفورتیها چه کار توانستند بکنند وقتیکه آواتار به آن فروش میرسد، در حالیکه داستان خاصی ندارد و تماما بر پایه کامپیوتر است؟ یا تایتانیک تماما ضداخلاق است و خانم شوهرداری که به همسرش خیانت میکند را نشان میدهد، توانستند جلوی دو میلیارد فروشش را بگیرند؟
من میگویم به این نقها ورود نکنیم، چون راه بهجایی نمیبریم. ما باید توجه کنیم که اگر مردم کارکرد سیاسی از آن میگیرند و به این بخش این تکنولوژی توجه بیشتر میکنند، حتما ما در این بخش ضعفی داشتهایم. یا اگر مردم به بخشهای سرگرمی این تکنولوژی توجه بیشتری میکنند حتما ما در این بخش کمکاری داشتهایم. باید جلوی این ضعفهای خودمان را بگیریم.
مگر میشود سرگرمی را از زندگی جدا کرد؟ یکچهارم زمان زندگی ما با سرگرمی شکل میگیرد. فراموش نکنیم در میدان رقابت برای تولید سرگرمی، وقتی شما میدان را خالی کنید، دیگری وارد میشود.