سایت تابناک - چرا در رایو و تلویزیون ایران، جای خالی برنامههای گفتوگو محور به شدت احساس میشود؟ چرا اغلب برنامههای گفتوگو محور رادیو و تلویزیون را مجریانی اجرا میکنند که از دانش ارتباطات و مهارتهای گفتوگو، کمترین بهرهای ندارند و قافیه را به طرف دوم میبازند؟ چرا برخی از مجریان شناخته شده صدا و سیما که سابقه برنامههای پیشین آنها را در اذهان عمومی به عنوان گفتوگو کنندههای ماهر معرفی کرده است، در مصاحبه با برخی مسئولان مقهور میشوند و به اصطلاح کوتاه میآیند؟ چرا اندک مجریان و گفتوگو کنندههای حرفهای رادیو و تلویزیون ایران، عموما پس از برنامههایی پرمخاطب و موفق برای مدتها از آنتن حذف میشوند؟
اسماعیل میرفخرایی، تهیه کننده و مجری برنامههای چالشی و علمی رادیو تلویزیون در سالهای متمادی به این پرسشها پاسخ میدهد. او یکی از همان معدود کسانی است که برنامههای موفق و پر مخاطب گفتوگو محورش، خاطره انگیز و ماندگار شدهاند. از نظر او که به فن خلبانی نیز آشناست، یک برنامه گفتوگو محور درست مثل کابین هواپیما کاپیتان زبردست میخواهد.
در مقدمه سخنان شما متوجه شدم که شرط مهم موفقیت یک برنامه گفتوگو محور را در آن میدانید که مجری خود تهیه کننده برنامه نیز باشد؛ چرا؟
گفتوگو خود یک برنامه است؛ برنامهای که مقدمه، بدنه و نتیجهگیری دارد. هر برنامه ای هم یا تهیه کننده ای دارد و یا کارگردانی که آن را اداره میکند. اما مجری یا گفتوگو کننده، در واقع تهیه کننده ای است که محتوای برنامه را در حین اجرا تهیه و تدوین میکند. در بسیاری از رادیو تلویزیونهای موفق دنیا، ما میبینیم که گفتوگو کننده خود تهیه کننده کار نیز هست؛ نمونهاش هم برنامههای لری کینگ است. او تهیه کننده ارشد برنامههایش است، چون در برنامههای گفتوگو، سناریوی مشخصی در کار نیست، کسی که گفتوگو را انجام میدهد باید در حین گفتوگو سناریوی کار را نیز طراحی کند و این بخش مهمی از تهیه کنندگی است.
شما نمیتوانید به عنوان تهیه کننده درحین مصاحیه چیزی را به گفتوگو کننده دیکته کنی. اگر این کار را بکنی برنامه ات مصنوعی میشود. اگر میبینید که بسیاری از مجریان و گفتوگو کنندههای برنامههای امروز موفق نمیشوند برای این است که یک گوشی در گوششان است و یکی آن طرف به آنها میگوید این را بپرس و آن را نپرس. من نمیگویم گوشی بد است یا خوب است؛ ولی گفتوگو کننده باید صاحب اختیار باشد. به عبارت دیگر، تهیه کنندگی بخش محتوایی کار باید به او سپرده شده باشد، چرا که اگر چنین نباشد، شما با یک گفتوگو کننده مصنوعی و عروسکی طرف هستید که سرنخش پشت صحنه است و مخاطب تلویزیون این را درمییابد و این پرسش برایش ایجاد میشود که پس این خودش چکاره است؟!
خیلی وقتها به نظر میرسد، موج عظیم محدودیتها و خط قرمزهای فرضی که جایی مکتوب و عنوان نشدهاند، اختیاری برای مجری باقی نگذاشته که پرسشهای خود را مطرح کنند.
متأسفانه در کشور ما، به دلیل اقتدارگرایی رسانه گفتوگو کننده به صورت عروسک درمیآید، در حالی که واگذاری اختیارات در محدوده برنامه و بنا بر اهداف رسانه به گفتوگو کننده اسباب موفقیت برنامه را فراهم میکند. شما وقتی اختیار داشته باشی، میتوانی با شهامت و جسارت، یک مصاحبه را اجرا کنی. میتوان به فراخور توانایی گفتوگو کننده به او اختیار داد. این به معنای اجرای سیاست رسانه است. گفتوگو کننده ای که از خودش اختیار ندارد و یا نمیتواند به تنهایی یک گفتوگو را اداره کند، باید برود هنرپیشه بشود، چون او خودش نیست یا اینکه گوینده بشود. گوینده کسی است که متن را برای او از پیش نوشتهاند و او با رعایت اصول ادبی و لغوی با بیان شیوایی فقط آن را میخواند.
شما برای یک مجری یا گفتوگو کننده حرفهای چه ویژگیهایی را متصور هستید؟
یک گفتوگو کننده باید صاحب تفکر، ایده و ذهن بداهه پرداز باشد و تفکراتش در راستای تفکرات سازمانی باشد که برای آن کار میکند. یک گفتوگو کننده در درجه نخست، باید عاملی از سیاستهای رسانه ای باشد که در آن کار میکند. ضمن اینکه هر کس باید تنها در حوزه تخصصی خود کار کند، مثلاً من حوزه کارم را جدا کردم، گفتم میخواهم فقط در محدوده برنامههای علمی کار کنم. در مورد ورزش هم همینطور است. البته الان ورزش با سیاست درآمیخته، ولی باز هم تو میتوانی در این حوزه خرجت را سوا کنی تا کمتر دچار صدمه شوی.
چرا اهمیت دارد که گفتوگو کننده در کار تخصصی خودش فقط کار کند؟
خیلی مهم است، به ویژه در رادیو تلویزیون ما که دولتی است و محدوده مشخصی دارد، بهتر است هر گفتوگو کننده ای برای اینکه مجهز وارد استودیو شود، در حوزه تخصصی خودش کار کند. من اگر بروم در یک برنامه ورزشی شب اول اوت میشوم، اما محدوده کار علمی و چهارچوبهایش را میدانم و آن را با چاشنی ارتباطات و مسائل اجتماعی آغشته میکنم تا بتوانم یک گفتوگوی خشک را تبدیل کنم به یک گفتوگوی جذاب. تبحر و تخصص گفتوگو کننده از موضوع مورد بحث خیلی اهمیت دارد و مردم باید او را به عنوان یک کارشناس بشناسند. میر فخراییها و فردوسی پورها اگر تنها در محدوده تخصصی خود رفتار کنند، قدرت مانور دارند و خلأ رادیو تلویزیونهای خصوصی هم پر خواهد شد.
اینکه با چه کسی، کجا و درباره چه موضعی با یک فرد گفتوگو می کنیم، هم مهم است.
بله؛ برنامههای گفتوگو محور سه دسته هستند؛ گفتوگوهای شخصیت محور که در این نوع برنامهها من با یک شخصیت مثل یک ورزشکار یا یک هنرپیشه سینما صحبت میکنم. در این جا شخصیت این فرد مهم است. من باید با او گپ بزنم مثل وقتی که من میخواهم با عزت الله انتظامی حرف بزنم؛ اینجا من قصد کوبیدن او را ندارم.
دسته دوم گفتوگوهای عقیده محور است. در این برنامهها مثل دو نفری که با هم پینگ پونگ بازی میکنند با رعایت مقررات بازی وارد گفتوگو میشویم. من میگوبم تو دفاع میکنی. من میپرسم تو پاسخ میدهی. در این شیوه من به عنوان گفتوگو کننده باید آنقدر بازی را بلد باشم که گفتوگو شونده را وارد بازی کنم ضمن اینکه تضاد به وجود آمده هم توجه مخاطب را جلب میکند، اما در عین حال، من و گفتوگو شونده در یک مسیر بازی میکنیم و اگر یک طرف بازی را به هم بزند، گفتوگو ناموفق میشود که به تازگی ما دیدیم سیاستمداران ما مینشینند روبهروی مصاحبه کنندگان معروف آمریکایی و بازی را بر هم میزنند.
میدانید دقیقا درباره گفتوگوی آقای احمدینژاد و لری کینگ حرف میزنم. از نظر آنها آقای احمدینژاد باخت، چون بازی را بر هم زد و آقای احمدینژاد هم فکر میکند موفق شده چون دوبار به پرسش گفتوگو کننده پاسخ نداد و او عصبانی شد و گفت از این موضوع میگذریم. البته از نگاه کارشناسی و ساختارگرایانه این نمونه یک گفت و گوی ناموفق است.
چون یک طرف بازی را بر هم میزند و طرف دیگر هم نمیتواند گفتوگو شونده را در مسیر بازی نگه دارد.
درست است. از سوی دیگر، خوب میبینیم لری کینگ میآید با آقای احمدینژاد حرف میزند، او که اصلا آدمی سیاسی نیست. او یک عمر با سوپراستارها صحبت کرده است.
در دسته سوم، شما با کسی گفتوگو میکنید برای اینکه از او اطلاعات آموزشی بگیرید. در اینجا دیگر به شخصیت این فرد کاری ندارید و مهم دادههای اطللاعاتی اوست که جنبه آموزشی دارد. در این نوع گفتوگو، تو باید به موضوع اشراف کامل داشته باشی و مثل یک دانشجو یا شاگرد، وارد گفتوگو شوی من این نوع مصاحبهها را بیشتر انجام دادهام؛ یعنی رفتم یک متخصص را آوردم و در حالی که از پیش درباره تخصص او به قدری که بتوانم به موضوع مسلط شوم، مطالعه و تحقیق کردم و با او وارد گفتوگو شدم. مثلا دکتر حسابی را میآوردم و تلاش میکردم خاطراتش را برایش تداعی کنم تا برای انجام گفتوگو اشتیاق داشته باشد.
نکته اینجاست که بسیاری از مجریان ما گمان میکنند در این نوع مصاحبهها اگر دانش قبلی هم نداشتند مهم نیست و میتوانند با سر هم کردن یکسری جملات که حاصل دانستههای پراکنده و اندک آنهاست، گفتوگو را جمع کنند و به نظر خودشان کار حرفهای هم همین است.
اتفاقا در این نوع گفتوگوها هم اگر گفتوگو کننده با موضوع کاملا آشنا نباشد بازی را میبازد. چون گفتوگو کننده وظیفه دارد محتوای مغزی یا دانش اطلاعاتی گفتوگو شونده را با زبان و بیانی ساده برای مردم بازگو کند. گفتوگو شونده باید احساس کند که گفتوگو کننده با موضوع آشناست و آدم با شعوری است.
و تأثیر حس تفاهم اولیه اگر به وجود آمده باشد، در روند این نوع برنامهها چگونه است؟
در اینجا هم ایجاد زمنیه اولیه یا همان حس رفاقت بسیار اهمیت دارد. اصلا خیلی از گفت و گوهای ناموفق به دلیل این است که آن زمینه اولیه ایجاد نمیشود. طرف مثل فروشندههای دوره گرد با گفتوگو شونده برخورد میکند انگار فقط میخواهد زمان را با او پر کند، در حالی که گفتوگو کننده اگر دل بدهد و با علاقه با آن آدم در آن لحظه روبهرو شود، ارتباط مورد نظر برقرار شده و گفتوگو در مسیری درست جریان مییابد.
مواردی در نوع دوم گفتوگوهایی که شما برشمردید، هست که طرف دوم گفتوگو به اشکال مختلف یا از پاسخ دادن طفره میرود و یا سکوت میکند؛ حس تفاهم اولیه و رعایت اصول بازی در این مواقع به چه کار میآید؟ این تکنیکهایی که اغلب مجریان رادیو و تلویزیون ما با آنها ناآشنا هستند برای گرفتن پاسخ از طرف مقابل چیست؟
این اتفاق در گفت و گوهایی روی میدهد که طرف مقام مسئولی است و نمیخواهد به پرسشها پاسخ بدهد. تکنیک ما در این موارد، این است که گفتوگو کننده به سمت مخاطب برود و همچون دادستان از گفتوگو شونده بپرسد؛ مثلا به او بگوید: شما الان به عنوان مقام مسئول به اینجا آمدهاید و به نظر من میرسد که نمیخواهید پاسخ بدهید. ما در برابر ملت ایران مسئول هستیم و پرسش را با تأکید تکرار کند.
حتی میشود با طرف همدلی کرد و او را در نقطه اثبات گذاشت؛ مثلا عنوان کنیم شما الان از نظر مردم مسئول هستید و گناه اشتباه دیگران به گردن شما افتاده است، بهتر است صریح صحبت کنید. در نهایت اگر باز هم پاسخ نداد، رو به مردم میکنید و میگویید دوستان! آقای فلانی دوست ندارد جواب بدهد. در این حالت از او چیزی باقی نگذاشتهاید و مخاطب را هم به این باور رسانده اید که شما به عنوان نماینده رسانه کار خود را انجام داده اید و اوست که از پاسخ طفره میرود. معمولاً این گونه نیست و اغلب آنها جواب میدهند. در این لحظه شما باید بلد باشید از قدرت رسانهای خود استفاده کنید.
ضعف از کجاست؟ رسانه که به مجری اش اعتماد به نفس و قدرت نمیبخشد یا مجری که خیلی وقتها به جای تکیه بر قدرت رسانهای خود، دچار هیبت مدیریتی طرف مقابل میشود و گفتوگو شونده هم از فرصت استفاده میکند و به جای پاسخ دادن، بحث را به بیراهه میکشاند و زمان آنتن را میگیرد؟
بله این مدل زیاد است. مثالی میزنم: یک سانحه هوایی رخ داده و بر اثر سقوط هواپیما، سیصد نفر جان باخته اند، شما با یکی از مسئولان هواپیمایی کشوری تماس میگیرید؛ او شروع میکند به دادن گزارشهایی از وضعیت هواپیمایی کشوری و عنوان میکند که امنیت پرواز در کشور به طور کامل برقرار است. شما از او میپرسید: اگر امنیت برقرار است، پس چرا این حادثه رخ داده؟ او میگوید: ما در حال بررسی هستیم و در این لحظه که ساعتی پس از حادثه است، نمیتوانیم دلایل آن را مطرح کنیم. یک گفتوگو کننده ماهر در یک رادیو تلویزیون موفق در این لحظه میپرسد: آقای ... امروز در یک حادثه هوایی سیصد نفر از هموطنان ما کشته شدند، بله ما میدانیم که تنها ساعتی پس از بروز حادثه، نمیتوانید دلایل این اتفاق را بگویید اما در این لحظه سئوال من این است: چرا شرکت هواپیمایی ... اینقدر دچار حادثه میشود؟ اطلاعات ما نشان میدهد که مثلاً آقای الف، پروانه این شرکت هوایی را دارد؛ بنا بر قانون، پروانه شرکت هواپیمایی به کسی تعلق میگیرد که بیست سال سابقه خدمات هوایی داشته باشد و ایشان این سابقه را ندارد. طرف میگوید: پروانه این شرکت در دوره ما صادر نشده و شما میگویید: بسیار خوب، قبول؛ شما به عنوان مقام مسئول در این دوره چرا اقدامی نکردید؟ (البته این فقط مثال بود)
متأسفانه هماکنون در رادیو تلویزیون ما، گفتوگوها طوری پیش میرود که گفتوگو شونده احساس میکند زورش بیشتر از گفتوگو کننده است.
و این به خاطر ضعف اطلاعاتی گفتوگو کننده است؟
ضعف اطلاعاتی و ضعف سازمانی گفتوگو کننده، برای اینکه گفتوگو کننده باید آنقدر قوی و از نظر سیاسی همسنگ سازمان رسانه ای خود باشد و بتواند سئوال بپرسد. بسیاری از مسئولان وقتی در تلویزیون مینشینند با مردم صادق نیستند، چون قدرت دارند و میتوانند به رئیس رادیو تلویزیون بگویند که گفتوگو کننده جسورش را اخراج کند. این که نمیشود. من با زد و بند اصلا موافق نیستم. خیلی وقتها سازمان رسانه ای از گفتوگو کننده اش میخواهد که با گفتوگو شونده زد و بند کند.
گفتوگوی خوب، ژورنالیسم آزاد میخواهد. دستگاه رسانه ای باید قدرت داشته باشد و اجازه ندهد که از مجریانش به عنوان عروسک استفاده کنند. باید بداند که وظیفهاش اطلاع رسانی به مردم است. در محدودههای ممکن و در یک شکلی برنامهسازی کند که مردم بپذیرند، مجری به عنوان نماینده مردم، همدست گفتوگو شونده ای نیست که از پاسخ طفره میرود. از این طرف هم گفتوگو کننده باید آنقدر حرفهای و کار بلد باشد که خصمانه و با خشم با گفتوگو شونده صحبت نکند، باید دوستانه و با در نظر گرفتن همان تفاهم اولیه با او صحبت کند.
اولویت ذهنی شما راضی نگه داشتن مخاطب است یا سیاستهای رسانه ای؟
اولویت من با مخاطب است. سیاستهای رسانه ای هم باید با روش مردمی اعمال شود. نه تحکم. دوران تحکم به پایان رسیده شما در رسانه مثل فروشنده ای باید رفتار کنی که میخواهد جنس خود را بفروشد. با زور که نمیشود چیزی را به کسی فروخت. باید با او (خریدار) رفیق شوی تا چیزی را از تو بپذیرد. باید روشهای فروشندگی را بلد باشی البته باید در این راه، خود به باور عقیده ای که میفروشی رسیده باشی.
حتی اگر گفتوگو شونده در برابر اذهان عمومی زبان به دروغ باز کرد، گفتوگو کننده حق ندارد به او بتازد؟
باید مؤدبانه او را به چالش بیندازد و با اطلاعاتش به مبارزه با او برود، دلیلی ندارد عصبانی بشود، چرا که در این صورت، مشتری اش را از دست میدهد. با دلیل و منطق باید طرف را به گوشه برد. چون صحنه رادیو تلویزیون لحظه است و اگر در این لحظه اشتباهی رخ بدهد، جبرانش امکان پذیر نیست. باید با مانور پیش رفت. مهمّات این مانور هم اطلاعات گفتوگو کننده و اشراف او بر موضوع است.
ما مجریانی را میشناسیم که سابقه برنامههای پیشین آنها به افکار عمومی ثابت کرده است که هوش و ذکاوت لازم را دارند و گفتوگو کنندههای ماهری هستند، اما همین افراد در برابر برخی از چهرهها و مسئولان خوب ظاهر نمیشوند، به گونهای که مخاطب احساس میکند میان آنها و طرف مقابل یا توافقی صورت گرفته یا اینکه تکنیکهای گذر از موانع و محدودیتهای موجود را بلد نیستند. چه راهکاری برای عبور از این موانع میشناسید؟
برای من پیش آمده است. با اینکه قرار بود بروم و به ظاهر یک گفت و گوی علمی را اجرا کنم، میان راه متوجه شدم راهی که برای برنامه برگزیده شده، با نظر من کاملا فرق میکند. در راه شهرستان بودیم و من وسط راه در قهوه خانه گم شدم! زدم به بیابان و نرفتم سر آن برنامه؛ چون فهمیدم میخواهند از من استفاده کنند.
پس یک راهش این است که در بروی، ولی در مواردی این امکان ندارد. باید با مسئولان برنامه به یک توافقی برسی که به تو اجازه دهند با طرف مقابل در محدوده مشخصی مانور بدهی و او را در راه بازی بیندازی. مثلا مقام مسئولی آمده است؛ تو میتوانی با او توافق کنی، در او اطمینان ایجاد کنی و اطلاعاتش را بگیری و دست آخر سئوالات را آنطور که خودت میخواهی مطرح کنی. در واقع کاری را که خودت دوست داری انجام میدهی. پس از برنامه ممکن است او از تو دلخور هم بشود، اما مهم این است که تو با مردم هستی. اینجا درک، دانش عمومی و هوش ارتباطی گفتوگو کننده هم خیلی مهم است که بتواند این مانورها را بدهد. مثل وکیل دادگستری که خودت اطلاعات را به او میدهی، ولی او در چهارچوب و مسیر خودش کار تو را انجام میدهد.
ولی در برخی موارد، حتی این کار را هم نمیشود کرد، چون پیشتر سازمان رسانه ای توافقاتش را با این فرد کرده است و از نام و نشان گفتوگو کننده استفاده میشود، برای اینکه عامل این توافق شود.
خوب باید خودت را نفروشی و بگویی من این کار را نمیکنم. چند سال پیش، یکی از نامزدهای ریاست جمهوری از من خواست در فیلم تبلیغاتی اش با او گفتوگو کنم و من این کار را نکردم، ولی با یکی دیگر از نامزدها گفتوگو کردم چون من او را انتخاب کرده بودم، اما با او هم با روش خودم گفتوگو کردم. سئولات خودم را پرسیدم و او هم خودش را در گفتوگو رها کرد. میخواهم بگویم از یک آدم دست و پا بسته بی اطلاع نمیتوانی مجری خوب بسازی. گفتوگو کننده خود باید صاحب عقیده و سیاستگذار باشد.
بیشتر مجریان رادیو تلویزیون محدودیتهای موجود را دلیل محکم عدم موفقیت خود در اجرای برنامههای چالشی عنوان میکنند، گویی این محدودیتها بهانهای شدهاند برای توجیه ناکارآمدیها.
اینطور نیست، شما در عین محدودیت سازمانی، میتوانی گفت و گویی را انجام دهی که مخاطب راضی باشد یا اینکه دستکم به او بفهمانی که من تلاش خودم را کردم و محدودیتها بیش از این به من اجازه نمیداد. کلید مهم این است که گفتوگو کننده خودش باشد و در آن لحظه، واکنشهای خودش را مطابق با آرمانهای سازمانی بروز دهد. گفتوگو کننده همچون فردی است که از پیش توافقاتش را با رسانه کرده و محدودیتهای آن را میداند و با علم به اینها جلو میآید و بر پایه آن مانور میدهد. تو به عنوان گفتوگو کننده در لحظه باید حواست باشد که نماینده مردم هستی و ممکن است یک جاهایی هم آنقدر پیش بروی که از رسانه اخراجت کنند (می خندد) اما اشکال ندارد، خوب است.
چرا تعداد گفتوگو کنندگان حرفهای و برجسته ما اینقدر اندک است؟
چون رادیو تلیزیون ما اقتدارگرا و دولتی است؛ بلند گوست.
حتی در مطبوعات خصوصی ما افراد شاخص کم هستند.
تاریخ مطبوعات ما نشان داده که مطبوعات هم یا نان را به نرخ روز خوردهاند یا اینکه نپاییدهاند. در گذشته داشتیم؛ زمان شاه، مطبوعاتیهای موفق کسانی بودند که یا مجیز دربار را میگفتند و یا نزدیک به آن بودند. مطبوعات واقعی کم داشتیم. کم بودند مطبعههایی که بخواهند به عنوان چشم و گوش جامعه عمل کنند. از صدر مشروطه هم چنین بود. رادیو تلویزیون هم که هنوز دولتی است. در دستگاه دولتی انتقاد کم اتفاق میافتد، در حالی که سیستم باید درک کند که دوران دولتی بودن تمام شده است. اجازه بدهند آدمهای معتمد رادیو تلویزیونهای خصوصی راه بیندازند.
اگر به من گفتوگو کننده و برنامه ساز اجازه بدهند در راه پیشبرد اهداف رسانه ترفندهای خودم را به کار گیرم مسلما نتیجه بهتری به دست میآید. اجازه بدهند هم مزیتها و هم کاستیها را بگوییم. جمع جبری و نتیجه گیری مهم است. در یک سریال پلیسی هم ما یک دزد داریم و یک پلیس، دست آخر هم پلیس میبرد اما این ترفندها و مانورهای داستانی است که قصه را جذاب میکند. متأسفانه برخی مدیران میانی رادیو و تلویزیون دانش آکادمیک نداند. موتور سوار وقتی تماشاچی دارد که تک چرخ بزند. نه اینکه تنها موتور سواری بلد باشد.
رادیو تلویزیون ما الان با سرعت بیست کیلومتر حرکت میکند، در حالی که اگر میخواهد مشتری داشته باشد باید بتواند تک چرخ هم بزند. البته نه اینکه برود بیندازد توی دره. رادیو تلویزیون باید با علم و آگاهی تک چرخ بزند، وگرنه آقای «بی.بی.سی» و صدای آمریکا در این وضعیت، میآید معلّق هم میزند. از چشم اسفندیار تو استفاده میکند، خبرهایی را که تو نگفتی یا نصفه گفتی آن گونه که خود میخواهد میگوید و مشتری ات را هم میگیرد. ممکن است بگویید در شرایط امروز نمیشود، پس باید به سیستمهای دیگر و افراد معتمد اجازه دهی که به تدریج پای کار بیایند و تلویزیونهای خصوصی را راه بیندازند.
واقعا در شرایط امروز، تک چرخ زدن خیلی به صلاح نیست؛ نمونهاش مناظرات انتخاباتی به عنوان بدعتی از سوی صدا و سیما بود که نتیجهاش را دیدیم.
بله در جامعهای که دیالوگ را تجربه نکرده با تفکر گفتوگو آشنا نیست، افراد را آوردی که مناظره کنند، آنها هم روشنگرانه صحبت نکردند ـ به جز محسن رضایی که آمد و برنامههایش را گفت ـ فقط همدیگر را کوبیدند. با هم دعوا داشتند. بعد این دعواها را میبری داخل مردمی که آمادگیاش را ندارند و آبروی نظام را میبری.
پس اگر درست فکر میکردی، درست هم رفتار میکردی و نتیجه این نمیشد. مثل کسی که تازه رانندگی یاد گرفته تو بخواهی به او ماشین آخرین سیستم بدهی، خوب او تصادف میکند. چون تکنولوژی را داری که لزوما نمیتوانی از آن استفاده کنی، باید نحوه استفاده از آن را هم بیاموزی. باید رادیو تلویزیونهایی راه اندازی شوند که آگاهانه و نه خائنانه انتقاد هم بکنند. حتی کشورهای توتالیتر مثل شوروی و ترکیه هم بالاخره یک روز به این نتیجه رسیدند که باید اجازه دهند رادیو تلویزیونهای خصوصی راه اندازی شوند.
ما هم باید به تدریج راه را باز کنیم، وگرنه شرایطی مثل امروز اتفاق میافتد که رادیو تلویزیون ما هزینههای هنگفت میکند، سریالهایی را میسازد، ولی مردم میآیند سریال و فیلمشان را اینجا میبینند و بعد اخبار را از آن طرف گوش میکنند. اشکال از ماست که در بازار رسانهای آگاهانه وارد نشدهایم.
چون رقابتی وجود نداشته است.
بله چون خودت تنها بودی و رقیب نداشتی، درجا میزنی؛ بنابراین، باید کار سیاسی را یک جایی متوقف کنی و به برنامه سازت اعتماد داشته باشی و به او اجازه مانور بدهی و بگذاری ترفندهایش را بکار گیرد. تا یک نفر در رسانه متخصص میشود از کار برکنارش میکنی. خیلی از این آدمها روز اول که آمدند متخصص نبودند تو ـ رسانه ـ برایشان هزینه کردی، آنها هم استعداد ذاتی و زمینههای رشد را داشتند و به تدریج حرفهای شدند و حالا در این نقطه به خاطر اینکه انتقادی کردهاند آنها را برمیداری و آدمهای صفر کیلومتر میآوری، چرا؟!