نشریه خیمه، علیشاکر - چنین نقل است که گوتنبرگ با ماشین چاپش اولین چیزی که روی کاغذ آورد، انجیل مقدس بود. اولین ایستگاه رادیویی نیز در سال ۱۹۰۶، برنامهاش را با وعظ یک کشیش آغاز کرد. خود این دو مثال ساده برای معطوف شدن ذهن متخصصان رسانه و دین به اهمیت پیوند این دو فضا کافی است.
اما داستان به این سادگیها نیست، چون رسانه مقتضیاتی دارد که متخصصان دین باید آن را بشناسند. به همین خاطر، نمیتوان با آوردن تصویر حسینیهها به گوشة خانهها از طریق تلویزیون به انتقال کامل پیامهای معنوی و دینی این آیین، اطمینان کامل داشت. در گفتوگویی که با دکتر «علیرضا حسینی پاکدهی»، عضو هیئت علمی گروه ارتباطات دانشگاه علامه طباطبایی داشتیم، سراغ برخی از ضعفهای رسانهای همچون تلویزیون در انعکاس پیامهای دینی رفتیم.
دکتر پاکدهی خود زمانی از اعضای مرکز تحقیقات و مرکز هماهنگی پژوهشهای صدا و سیما بوده و پایاننامه دکترایش را هم با موضوع نظام مطلوب رادیو ـ تلویزیونی ایران نوشته است؛ این مطلب حاکی از آن است که رسانه مورد علاقهاش تلویزیون است.
***
آقای دکتر میگویند یکی از مداحان معروف ایران در مجلسی که قرار بود از آن فیلمبرداری هم بشود حاضر بود و وقتی نوبت او شد، مؤدبانه از فیلمبرداران خواست دوربینها را خاموش کنند. استدلال او هم این بود که ما اینجا با توجه به شرایطی که در آن قرار گرفتهایم، شور و حالی داریم که افرادی که بعدها این برنامه را میبینند، متوجه این فضا نیستند و برداشتی از آن میکنند که با واقعیت این فضا متناسب نیست. این استدلال از نظر علمی هم درست مینماید، چون رسانهای همانند تلویزیون میتواند ماهیت پیام را با تغییراتی مواجه کند. نظر شما در این مورد چیست؟
بهطور کلی ماهیت رسانهها به گونهای است که هر نوع پدیدهای را هنگام انتقال با نوعی دگرگونی مواجه میکند، پس هرگز قادر نیست آن واقعیت را بدون دخل و تصرف در اختیار دیگران قرار دهد. شما مثال خاصی آوردید، اما من میخواهم مثال خیلی سادهتری بزنم. فرض کنید شما میخواهید یک کوهنورد را در حال صعود به قلهای برفگیر که سوز و سرما در آن بیداد میکند، نشان دهید. آیا تلویزیون میتواند کاری کند که ما آن حسِ سرما و شرایط خاص کوهنورد را تجربه و درک کنیم؟ ممکن است این حس در حد خیلی ناچیز در بیننده ایجاد شود. چون ما در خانه راحت کنار بخاری نشستهایم و در حالت تفریح داریم آن صحنه را میبینیم، پس هرگز نمیتوانیم خودمان را جای آن فرد بگذاریم. حالا این مسئله در مورد انعکاس فضایی روحانی که افراد با شور، انگیزه و نیت خاصی گردهم جمع شدند نیز میتواند مصداق داشته باشد. گذشته از آنکه، حسی که در جمع ایجاد میشود، نوعی انتقال و سرایت به همراه خود دارد، در حالی که وقتی شما همین صحنه را از طریق جعبه جادویی میبینید، این حس و حال به بیننده منتقل نمیشود. به همین خاطر، ممکن است شور و جذبة خاصی در محیطی مشخص در فرد اتفاق بیفتد و او دست به اعمال خاصی بزند که از بیرون غیرقابل درک جلوه کند.
حال اگر جای این دو را عوض کنیم و حاضران در آن جلسه، تماشاگر برنامه شوند، ممکن است به چنین حس و حال و رفتارهایی دست نیابد. پس میگوییم رسانه قادر به انتقال تمامی آنچه در حال وقوع است، نیست، بلکه فقط بخشی از آن را منتقل میکند. ما هم به یک نظارهگر تبدیل میشویم و نمیتوانیم خودمان را در آن فضا قرار دهیم. پس بعضی از مواقع برخی رفتارها ممکن است برای ما غیرعادی تلقی شود. برای کسی که در این فضا حضور ندارد (برای مثال یک غیرایرانی ناآشنا با فرهنگ عزاداری ما)، بر سر و سینه زدن عزاداران ممکن است نوعی رفتار منفی و غیرمنطقی تلقی شود.
شما به مثال کوهنورد اشاره کردید؛ من به فیلمهای ژانر وحشت اشاره میکنم. در اینگونه فیلمها، سازنده درست است که نمیتواند همان حس وحشت را بهطور کامل در بیننده القا کند، ولی با استفاده از تکنیکهای هنری، نور صحنه، گریم، موسیقی و ... کاری میکند که در اثرِ تصاویری که منجر به هیجان زیاد میشود، تا حدی قلب مخاطب تندتر بزند. آیا استفاده از شیوههای غیرمستقیم برای انتقال معانی ضمنی و بهطور کلی استفاده از هنر در غیرمستقیم جلوه دادن پیامها و تجربههای معنوی میتواند مؤثر باشد؟
هنر بهطور مطلق میتواند این کار را بکند، ولی کدام هنر و با چه ویژگیها و خصوصیاتی؟ وقتی که فناوری میانجی انتقال پیامها میشود، خود در ماهیت پیام تغییرات گستردهای ایجاد میکند. یعنی هر چند تلویزیون ممکن است مزایای زیادی داشته باشد و حس دقیقتری در ما ایجاد کند، ولی در عین حال میتواند تحریفها و دگرگونیهای زیادی هم در محتوای پیام اصلی ایجاد کند.
پس صِرف اینکه ما به مجالس عزاداری دوربین ببریم و از آن فیلمی تهیه و پخش کنیم، نمیتواند انتقالدهنده معانی باشد؟
خیلی کم؛ شما برای انتقال معانی نیاز دارید تا فضای کلیای ایجاد کنید و فردی هم که پیام را دریافت میکند، باید در وضعیت روحی و روانی مناسبی قرار داشته باشد تا بخواهد در معرض چنین پیامی قرار گیرد. برای مثال، فرض کنید کسی دوست دارد به مجالس عزاداری برود ولی نمیتواند؛ چنین فردی با کسی که مایل به رفتن به حسینیه نیست و دوست دارد از تلویزیون برنامههای سرگرمی ببیند، متفاوت است. ما میخواهیم با توجه به مناسبتهای روز، تمامی آن برنامههایی که نفر دوم میل به دیدنشان دارد، قطع کنیم و برنامههای دیگری برایش پخش کنیم ... .
چون فرد برای سرگرم شدن سراغ چنین تلویزیونی آمده است.
ولی برخلاف انتظارش با برنامة دیگری مواجه میشود. پس فرق بسیاری وجود دارد بین نفر اول که با قصد و نیت خاص دنبال پر کردن خلاء ناشی از ناتوانی رفتن به مجلس عزاداری است و نفر دوم که تلویزیون را به منظور دیگری به کار میبرد و متوجه میشود که برنامهها برخلاف انتظارش است. به همین خاطر، فرد دوم پیوسته دنبال آن است که از برنامهای که مطابق میلش نیست، اشکال و ایراد بگیرد. بنابراین اگر کوچکترین مشکلی ببیند که با عقل و منطق او جور در نمیآید، ممکن است آن را نفی کند.
برای نمونه کسانی را دیدهام که مراسم نخلگردانی در ایام محرم را بیمعنا دانستهاند، چون در آن فضا نبودهاند، ماهیت و فلسفة چنین آیینی را نمیدانند و کسی هم برای آنها توضیح نداده است. بنابراین با یک عقلِ ظاهرفریب ممکن است آن را نفی کند و بر ترویج دیدگاه خود بین دیگران اصرار نیز داشته باشند.
آیا رسانهای مثل تلویزیون مجال عمیقشدن و توضیحدادن راجع به فلسفه آن را دارد؟
باید برنامه بهگونهای ارائه شود که اگر تأثیر مثبتی روی بیننده نمیگذاریم، اثر منفی در ذهن او ایجاد نکنیم. میتوانیم قسمتی از برنامه را به ماهیت و فلسفة چنین آیینهایی اختصاص دهیم. در این روزهای عزاداری برنامههای تکراری زیادی از آیینهای مناطق مختلف کشور نشان میدهیم، ولی راجع به فلسفه آن صحبت نمیکنیم. آن زمان همان فردی که برای سرگرمی جلوی تلویزیون مینشیند، بیشتر ممکن است ترغیب به دنبال کردن برنامه شود.
این تنها مشکل تلویزیون نیست؛ شما بر فرض، موقعِ دیدن برنامهای دینی و معنوی میتوانید با یک دکمه به دنیای مادی برگردید ... .
یکی از ضعفهای تلویزیون ما همین است؛ یعنی خودش در عمل چنین میکند. تلاش میکند و شما را به یک فضای معنوی میبرد و سپس ناگهان بعد از آن برنامه، چیزی پخش میشود که شما را کاملاً از آن فضا جدا میکند. برای نمونه تا همین یکی دو سال قبل، چنین بود که در ماه رمضان، تلویزیون شما را با برنامههای دینی، ادعیه و مناسک مختلف به فضایی معنوی نزدیک میکرد و با «ربنا»ی شجریان و اذان به اوج میرساند، ولی به محض پایان یافتن اذان شما آهنگ پیامهای بازرگانی را میشنیدید! یعنی یک موقعیت کاملاً مادی! سپس پیش از شروع سریال یکی از شرکتهای بازرگانی شما را دعوت میکند به دیدن برنامه بعدی!
یکی از مشکلاتی که برخی در مورد صدا و سیما مطرح میکنند، نبود تخصص و مطالعة کافی در ارائه برنامههای دینی است؛ یعنی تولیدکنندگان، تخصصی در زمینة رسانه و ارتباطات ندارند.
بله؛ نه در زمینة ارتباطات و نه حتی در زمینة مسائل دینی! بالطبع همانطوری که شما هم در مورد اهمیت هنر در انعکاس برخی موضوعات گفتید، خود هنرمند هر چه توان هنری بیشتری داشته باشد و نسبت به موضوعی که مطرح میکند، شناخت داشته باشد، پیام مؤثرتری میتواند ارائه کند. در این میان، ما نه خود فناوری ارتباطات را میشناسیم و نه در موضوعاتی که به آن میپردازیم، تخصص داریم. به همین خاطر با سطحینگریهای خاص، فقط اصرار داریم که در این موضوعات برنامه بسازیم.
در چنین شرایطی است که تلویزیون در جایگاه منبر هم نمیتواند بنشیند؟
اگر هم چنین شود، تأثیر کافی نخواهد داشت و ممکن است تأثیر منفی روی مخاطبان بگذارد. نکتة دیگری که باید به آن اشاره کنم این است که خود آن فردی که پیامی منتقل میکند، چقدر به آنچه میگوید اعتقاد دارد؟ اینجاست که برخی را میبینیم که اگر بازیگری را در نقشی منفی دیدهاند، نمیتوانند او را در نقشی مثبت تحمل کنند.
در این میان مشکل از کیست؟ بازیگر یا رسانه؟
هر دو؛ خود بازیگر به آن نقشی که بر عهده دارد، ایمان ندارد. او وظیفهای صوری بر عهده گرفته است. به همین خاطر نمیتواند به انتقال آن مفهوم بپردازد. مخاطب بخش زیادی از تأثیرپذیری خودش را بر مبنای چهرههایی که میشناسد و شمایی کلی که از آنها مد نظر دارد، ارزیابی میکند، نه فقط همین برنامه! یعنی مجموعهای از پیشزمینهها را در نظر میگیرد.
گاهی دیده میشود که برای القای پیامهای دینی و معنوی از آدمهای مشهور استفاده میکنند.
البته اگر درست از این تکنیک استفاده شود، میتواند مؤثر باشد، ولی اگر همان افراد به آنچه میگویند، اعتقاد نداشته باشند، در درازمدت اصرار بر تداوم این شیوه با مشکل مواجه خواهد شد.
آن فرد یا پیامش؟
بهطور کلی هر دو! مسئله اینجاست که در تبلیغ، مدام هدفی کوتاهمدت دنبال میشود و پیامهای دینی چنین نیستند، چون اهدافی کلی دارند که تغییر نمیکنند و شما با آن بهطور گذرا نمیتوانید برخورد کنید. پس باید خطمشی طولانی داشته باشید. این امر با مسئله سرگرمی و تبلیغ متمایز است. شما نمیتوانید در دستیابی به اهداف دینی از راههای غیراصولی و مخالف با اساسِ خود دین استفاده کنید، پس باید نوعی صداقت و دوراندیشی در پیام دینی مد نظر باشد.